صفحه ٣٦٨

اين گونه بود كه ما پيش از تو هيچ رسولى در هيچ شهرى نفرستاديم، جز آن كه ثروتمندان و اعيان و اشراف آن شهر به او مى گفتند: ما پدرانمان را بر اين اعتقاد و راه و روش يافته ايم و به راه و روشى كه از آن ها مانده است، اقتدا مى كنيم به آن ها بگو: آيا و اگر چه ما براى شما دينى آورده باشيم كه شايسته تر و هدايت كننده تر از آن باشد كه پدرانتان را بر آن يافته ايد؟ آن ها در پاسخ مى گفتند: ما به آن چه شما آورده ايد، كافر هستيم و نمى پذيريم. پس ما هم از ايشان انتقام گرفتيم. پس بينديش و تأمل كن كه سرانجام تكذيب كنندگان چگونه است.
   در سوره صافّات هم آمده است كه «بازگشت عده اى به جهنم و آتش است؛ زيرا آنان پدران خود را گمراه يافتند و باز از پى آن ها شتافتند.»(1)
   اين آيات، زياده روى در پيروى از ديگران، اطاعت كوركورانه از ديگران و به كار نبستن عقل و انديشه فطرى خويش را به شدت نفى كرده و افراد و گروه ها را در برابر اين صفت نكوهش مى كنند و با استدلال، سعى در بيداركردن عقل و فطرت آن ها دارد و با تهديد، آنان را از عواقب تلخ و ناخوشايند اين اطاعت كوركورانه و پيروىِ جاهلانه، به ويژه در آن جا كه سرنوشت نهايىِ انسان مؤثر باشد و سر از تكذيب خدا و انبيا و اديان الهى در آورد، به شدت، انسان ها را از آن برحذر مى دارد.

اعتماد به اكثريت
برخى ديگر، به اكثريت اعتماد مى كنند و كميت را ملاك تشخيص حق و باطل قرار مى دهند؛ يعنى وقتى بيش تر مردم يا همه آنان چيزى را گفتند، به آن اعتماد مى كنند.
   اگر اعتماد به مردم يا اكثريت، در مسائل عادىِ زندگى باشد و در سعادت، شقاوت و سرنوشت انسان نقشى نداشته باشد، شايد اشكال چندان مهمى نداشته باشد؛ ولى در مسائل سرنوشت ساز، كه با حيات ابدى و سعادت يا شقاوت جاودانه انسان ارتباط دارند، هيچ گاه نمى توان به سخن مردم اعتماد كرد، به ويژه اگر راهى براى تحقيق وجود داشته باشد و ادله و براهين، ما را برخلاف گفتار اكثريت رهنمون كنند.