صفحه ٤١٩

او خواهد بود. با توجه به اين هدف و براساس اين حكمت الهى است كه همه ارزش هاى حقوقى و اخلاقى، جاى خودشان را پيدا مى كنند و اگر ما به هدف آفرينش انسان، توجه نكنيم، هيچ ارزش اخلاقى و حقوقى اى را نمى توانيم ثابت كنيم.
   آزادىِ انسان هم به عنوان يك ارزش، تا اندازه اى قابل طرح است؛ زيرا تكامل حقيقىِ انسان، بدون آزادىِ او ممكن نيست؛ چرا كه تكامل انسان، يك تكامل اختيارى است و بايد آزادانه حاصل شود، نه به صورت جبرى؛ ولى لازمه اين آزادى، آن نيست كه هيچ كس حق دخالت در زندگىِ شخصى يا اجتماعىِ ديگران را نداشته باشد؛ زيرا در بعضى موارد، براساس هدف آفرينش، حق دخالت در زندگىِ ديگران و حق جلوگيرى از بعضى كارهاشان، به انسان داده مى شود؛ مثلاً اگر كسى بخواهد خودكشى كند، بايد جلوى او را گرفت و جلوگيرى از چنين كارى، كه نوعى دخالت در زندگىِ خصوصى ديگران است، به هيچوجه خلاف اخلاق يا خلاف حقوق نيست، بلكه ترك آن، گناه و غير اخلاقى شمرده مى شود.
   مطلب بالا، در مورد دخالت در امور داخلىِ جوامع ديگر نيز دقيقاً صادق است. يك جامعه، وقتى ارزش دارد و محترم است كه هماهنگ با هدف كلىِ آفرينش سير كند و نظام رفتارى و آيين زندگى اش وقتى محترم است كه در جهت تكاملش باشد و يا دست كم، بر ضد تكامل آن جامعه و مانع تعالىِ آن نباشد.
   اما در مورد رفتار و نظامى كه هم به زيان خود آن جامعه است و هم به زيان ديگران، هيچ اصل كلىِ معتبرى وجود ندارد كه ارزش و احترام چنين رفتارى را اثبات و آزادىِ جامعه در مورد آن را تضمين كند و ديگران را از دخالت در امور داخلىِ آن جامعه، در مورد اين رفتارهاى نادرست، باز دارد.
   بديهى است كه اين نوع دخالت، به معناى نفى اختيار و سلب آزادى از ديگران نيست، بلكه به معناى فراهم كردن زمينه است براى استفاده درست از اختيار و آزادى و يا براى گزينش راه درست در زندگى.

دخالت در زندگىِ ديگران
مهم ترين دخالت هايى در زندگى فردىِ و اجتماعىِ ديگران، دخالت فكرى، ارشادى