صفحه ١٣٩

نقد نظريه حقوق طبيعى
عده اى بر نظريه حقوق طبيعى، خرده گرفته اند كه اين اصل، كارآيى لازم را ندارد؛ مثلا دو حيوان كه هر يك مايل است از گوشت ديگرى استفاده كند، آيا مى توان گفت كه حق هر كدام از آن دو، اين است كه از گوشت ديگرى استفاده كند؟
   يا اگر برخى از انسان ها خواستند انسان هاى ديگر را به بردگى بكشند و به دليل اين كه امتيازاتى بر آن ها دارند و از فراست، هوش، علم و قدرت بدنى بيش ترى برخوردارند، تسلط بر آنان را حق خود دانستند، آيا مى شود گفت كه چون اين نژاد، اين ويژگى ها را دارد، حق طبيعى اش اين است كه بر ديگران تسلط يابد و آنان را به بردگى بكشد؟
   منتقدان نظريه حقوق طبيعى معتقدند كه اين طرز تفكر، از يك نوع احساس خود برتربينىِ انسان برمى خيزد؛ يعنى خودخواهى و خودمحورى انسان، او را واداشته است تا خويش را از ديگر موجودات برتر بداند و باور كند كه موجودات ديگر بايد در خدمت او باشند و حق طبيعىِ او اين است كه بتواند از همه موجودات ديگر به نفع خود استفاده كند؛ اما اين سخن، پايه و اساسى ندارد و از كجا كه موجود ديگرى اشرف از انسان نباشد؟

ب) نظريه قرارداد اجتماعى
طرفداران نظريه قرارداد اجتماعى بر اين باورند كه حق ها ريشه در قرارداد اجتماعى دارند و طبيعت، حقى را به كسى نمى دهد؛ اما از آن جا كه انسان خودخواه است، پيوسته در انديشه دست يابى به منافع خويش است و مى خواهد بر همه موجودات تسلط پيدا كند تا آن جا كه مايل است انسان هاى ديگر را هم به خدمت گرفته از آن ها بهره كشى كند و به طور غريزى تا آن جا كه بتواند، اين كار را خواهد كرد؛ ولى از آن جا كه انسان، عاقل و هوشمند نيز هست، در مى يابد كه استخدام و تسلط بر ديگران، عواقب ناخوشايندى را در پى دارد؛ زيرا ديگران در برابر وى تسليم نمى شوند و پيوسته، جنگ، خونريزى و فساد، دامنگير او و ديگران خواهد شد و در اين صورت، هيچ يك زندگى راحتى نخواهند داشت. از اين رو، با هم توافق مى كنند كه خواسته هاشان را هماهنگ و متعادل سازند؛ يعنى هر طرف، از مقدارى از خواسته هاى خود، در برابر ديگران صرف نظر كند تا همه بتوانند زندگىِ سالم همراه با آرامش و آسايشى داشته باشند و در سايه آرامش و زندگىِ جمعى، هر يك به بيش ترين خواسته خود برسد.