صفحه ٣٤

بتوانند وظايفشان را به خوبى انجام دهند. از اين رو، در ديرها و صومعه ها مخفيانه به عبادت خدا مى پرداختند و اين، كم كم سنتى شد در ميان پيروان حضرت مسيح عليه السلام.
 پس مى توان گفت كه رهبانيت، در چنان شرايطى، تنها وسيله پرستش خدا و فراهم آوردن خشنودى او بوده و در اين صورت نمى توانسته است نامطلوب باشد.
 
 قرآن و جامعه گرايى
 اما در جايى كه خشنودى خدا در بازگشت به جامعه است، براى هدايت ديگران و معاشرت با آن ها، رهبانيت و ديرنشينى، ارزشى ندارد. و به راستى چگونه ممكن است ترك واجب، سبب تقرب به خدا شود؟
 بدون شك، بيش تر كمالات انسان، در سايه اجتماع حاصل مى شود و بدون آن، انسان از چنين كمالاتى محروم خواهد ماند؛ اما اين بدان معنا نيست كه بگوييم: اجتماع داراى ارزش مطلق است؛ چرا كه ارزش زندگى اجتماعى، مشروط به هم زيستى افراد و گروهاى خاصى است، براساسى خاص و با انگيزه اى خاص.
 در قرآن كريم به همان اندازه كه به محبت كردن مردم به همديگر، اهميت داده شده، به تبرى از بعضى از انسان ها و دور شدن از آن ها هم اهميت داده شده است و به همان اندازه كه درباره صلح و مسالمت بحث دارد، درباره جنگ و جهاد نيز دارد.
 قرآن توصيه مى كند كه براى حفظ يك زندگى اجتماعى مطلوب، گاهى لازم است از اجتماع بريد:
 «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ»(1)
 حقا كه ابراهيم و يارانش مقتدا و الگويى نيكو هستند براى شما، هنگامى كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آن چه كه مى پرستيد بيزاريم و ميان ما و شما براى هميشه كينه و دشمنى خواهد بود تا آن كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.
 زندگى اجتماعى، از نظر اسلام، هدف نيست و ارزش مطلق ندارد، بلكه وسيله اى است براى تأمين ارزش هاى بالاتر. بنابراين، ارزش آن نسبى است. حتى در عالى ترين