صفحه ١٥٢

مناسب، به كمال برسد يا از دست دادن كيفيت يا كمالى است كه بقا و دوام آن انتظار مى رود. البته واژه «اصلاح» كه از اصل صلاح اشتقاق يافته، در يك معناى محدود، به معناى برطرف كردن فساد است و در جايى به كار مى رود كه قبلا چيزى فاسد شده باشد و بعداً فساد و عيب آن را برطرف كنند؛ مثل تعمير كردن ساعتى كه خراب شده باشد؛ اما در يك معناى گسترده تر، مواردى را نيز شامل مى شود كه قبلا فسادى در كار نبوده تا آن را برطرف و اصلاح كنند، بلكه استعدادهايى وجود دارد كه پرورش مى دهند و به فعليت مى رسانند و موجودى را كه استعداد و لياقت دست يابى به كمالى را دارد، به گونه اى پرورش مى دهند كه آن كمال در آن تحقق يابد و آن موجود مستعد، از حركت به سوى كمال خود باز نماند و يا منحرف نشود، بلكه رشد طبيعى خود را داشته باشد.
   ممكن است گفته شود: در اين فرض كه فسادى قبلا نيست، چگونه واژه اصلاح صدق مى كند؟ در پاسخ بايد گفت: اطلاق واژه اصلاح بر اين موارد، از باب مَثَل معروف «ضيّق فم الركيّه» است؛ يعنى دهانه چاه را تنگ كن. وقتى به كسى گفته مى شود: دهانه چاه را تنگ كن، معنايش اين نيست كه اول يك چاه گشاد حفر كن و بعد دهانه آن را تنگ كن، بلكه منظور اين است كه از اول، دهانه چاه را تنگ بگير. لازمه اصلاح هم اين نيست كه وجود فساد قبلى ضرورى باشد و بعد آن فساد را برطرف كنند، بلكه كارى را كه كسى مى خواهد انجام دهد، اگر آن را به طور صحيح و مطلوب انجام دهد، گفته مى شود: آن كار را اصلاح كرد. اگر موجودى را خوب و درست پرورش دهد و آن را به حد مطلوب خود برساند و از همان اول، جلوى فاسد شدنش را بگيرد، مى گويند: آن را اصلاح كرد.
   در واقع، بايد گفت كه افساد نيز در مقابل اصلاح و به تناسب دو معناى آن، در دو مورد به كار مى رود: نخست، در مواردى كه چيزى به كمال مطلوب خود رسيده، اما آن كمال از آن گرفته شده و فاسد شده باشد. دوم در موردى كه در پرورش چيزى كوتاهى شده باشد، به گونه اى كه به علت پرورش غلط، اصلا به كمال نرسيده باشد.

كاربرد اين دو واژه در قرآن كريم
در قرآن كريم واژه اصلاح، در يك مورد، به معناى انجام دادن عمل صالح به كار رفته است و تقريباً مى توان گفت كه مفهوم «عَمَلَ عَمَلا صالِحاً» را دارد. و در جاى ديگر، در