صفحه ١٤٢

بر اساس نظريه اشاعره ـ كه قبلا گذشت ـ با قطع نظر از اراده تشريعىِ الهى، حقى وجود ندارد و تنها با امر و نهى تشريعىِ خداوند، حق افراد تعيين مى شود؛ اما مقتضاى اين نظريه، اين است كه حق ثبوت و واقعيت دارد و ريشه هايش به عالم خلقت و جهان تكوين كشيده مى شود؛ ولى اثبات آن متوقف بر وحى است. به بيانى روشن تر، اراده الهى، گزافه و بى دليل نيست، بلكه بر اساس مصالح و مفاسدى كه در جهان تكوين و در طبيعت اشيا هست، شكل مى گيرد و راه اثبات آن، منحصر به وحى است.

2. طرفداران راه اثباتىِ وحى، در كنار عقل
گروه سوم از انديشمندان مسلمان نيز مانند گروه دوم، طرفدار نظريه حسن و قبح عقلى هستند و بر اين باورند كه حقوق، ريشه هاى واقعى دارند؛ اما راه اثباتىِ حقوق را منحصر به وحى نمى دانند؛ بلكه معتقدند انسان مى تواند از طريق ادراك عادى و عقلانىِ خود، كم و بيش، آن ها را درك كند و تا آن جا هم كه آن ها را درك مى كند، برايش حجت است و مى تواند به آن استدلال كند و آن را تكيه گاه درستى يا نادرستىِ اعمال خويش به حساب آورد. البته در مواردى عقل انسان قاصر و از درك مصالح و مفاسد واقعى، ناتوان است كه در اين گونه موارد، تنها بايد از طريق وحى به درك آن ها نايل شود و تابع احكامى باشد كه از وحى دريافت مى كند. معناى تعبد نيز جز اين نيست كه در اين گونه موارد، چون عقل ما، توان درك را ندارد، خداوند با تفضل خود، از راه وحى، آن ها را براى ما بيان فرموده است.

بررسى و تحقيق
از ميان سه نظريه مذكور، كدام يك پذيرفتنى است و مى توان آن را به عنوان يك اصل در فلسفه حقوق اسلام تلقى كرد؟ البته شايسته نيست كه ما بدون بررسىِ دقيق، عالمانه و محققانه، درباره اين موضوع مهم، اظهار نظر قطعى كنيم؛ اما مى توانيم نظر خود را به عنوان توجيهى مطرح كنيم كه با اصولى كه قبلا به آن اشاره شد، توضيح پذير باشد.
   اگر ما بخواهيم حقوق انسان ها را بدون توجه به ارتباط وجودىِ آن ها با خدا در نظر بگيريم و منهاى اعتقادات اسلامى، يعنى اعتقاد به وجود خدا و صفات او، مشكل فلسفه