صفحه ١٤٣

حقوق را حل كنيم، دستمان به جايى نمى رسد و اين قافله تا روز حشر لنگ خواهد بود. هم چنين اين نظريه كه از راه فاعل يا هدف، مى توان حقوقى را اثبات كرد، نيز با قطع نظر از ارتباط با خدا و مسئله توحيد، مشكل ما را حل نمى كند. اگر ما بخواهيم حقوقى را براى يك موجود در نظر بگيريم، بايد رابطه آن موجود با جهان آفرينش و آفريننده اش، را مورد توجه قرار دهيم. بحث از مقتضيات طبيعت انسان و روابطى كه با حيوانات ديگر دارد هم نمى تواند براى ما نتيجه اى برهانى به بار آورد.
   فرض كنيد ما در نهايت، به اين نتيجه برسيم كه انسان از موجودات ديگرى كه ما مى شناسيم و با آن ها ارتباط داريم، كامل تر است؛ اما پرسش ما اين است كه اين مطلب تا چه اندازه مى تواند حق بهره بردارى، تصرف و خاتمه دادن به حيات موجودات ديگر را براى انسان ثابت كند؟ آيا اين حق، منحصر به جايى است كه جان انسان در خطر باشد، بگونه اى كه زنده ماندن او متوقف بر خوردن گوشت حيوانى باشد؟ يا اين كه به انسان اجازه مى دهد علاوه بر اين، براى لذت و بهره برى بيش تر از زندگى هم از گوشت حيوانات استفاده كند؟
   امروزه بسيارى از انسان ها گياه خوارند و اصلا از گوشت حيوانات استفاده نمى كنند و نيروى جسمىِ آنان هم از گوشت خواران كم تر نيست. در كشورهاى اروپايى، يكى از شغل هاى رايج، تهيه، توليد و فروش غذاهاى متنوع و رنگارنگ گياهى است كه آن ها را در اختيار گياه خواران قرار مى دهند.
   با توجه به اين نكته، ما چگونه مى توانيم بگوييم كه انسان حق دارد از گوشت حيوان بى آزارى مثل گوسفند تغذيه كند؟ با بى رحمى، آهويى را كه در صحرا مى چرد، شكار كند و گوشتش را كباب كند و بخورد؟ پرنده زيبايى را كه در هوا پرواز مى كند و براى خودش زندگى و جوجه هايى دارد، شكار كند، چراكه از خوردن گوشت پرنده لذت مى برد؟
   اين مطلب كه بعضى گفته اند: انسان از ديگر حيوانات كامل تر است و مى تواند از آن ها براى رفع نياز غذايى خود بهره مند شود، به تنهايى و بدون ارتباط با خدا نمى تواند حتى در رابطه انسان با حيوان، حقى را براى ما اثبات كند، چه رسد به روابط انسان ها با يكديگر؛ مانند روابط زن و مرد و روابط نژادهاى مختلف با هم.
   البته اگر ما ارتباط وجودىِ موجودات با خدا و هدف آفرينش آن ها را در نظر بگيريم، مى توانيم براى تعيين حقوق و شكل دهى به روابط، ملاكى را به دست آوريم. به بيان