صفحه ٣٤٦

آمده است: كسى كه براى خدا با ديدن عمل منكر و ترك معروف، چهره اش را درهم نكشد، آتش جهنم چهره او را درهم خواهد كشيد.
   مرتبه دوم به زبان مربوط مى شود؛ يعنى در مرحله دوم، شخص مؤمن بايد با زبان، ناراحتىِ خود را از عامل به منكر و تارك معروف، آشكار كند و او را امر به معروف و نهى از منكر نمايد و يا نصيحت و موعظه كند و يا ارشاد و هدايت نمايد و به هرحال، وى را به راه راست بكشاند.
   مرتبه سوم به عمل مربوط مى شود. در مرحله سوم، شخص مؤمن، عملاً با قدرت و به طور فيزيكى، جلوى منكرات را مى گيرد. اين مضمون، در روايات بسيارى آمده است و درباره اش بحث هايى و پرسش هايى مطرح مى شود مانند اين كه آيا هر سه مرتبه قلبى، زبانى و عملى، بر همه مكلفان واجب است و يا بعضى مراتب آن، مانند مرتبه عملى و پيشگيرى از منكرات، با قدرت، به حكومت مربوط مى شود و اختصاص به قوه قهريه دولت دارد و ديگر مردم معمولى، نبايد براى جلوگيرى از منكرات، به قهر و خشونت متوسل شوند؟
   شايد بتوان گفت كه در صورتى كه امر به معروف و نهى از منكر، به صورت عملى، موجب اخلال در نظم اجتماعى شود، بايد با اجازه حاكمان دولت اسلامى، انجام گيرد و در صورت مبسوط اليد نبودن حاكم عدل، با اجازه فقيه جامع الشرايط و آگاه به مصالح جامعه، اجرا شود.

حد و مرز امر به معروف
از سوى ديگر، اين مسئله مطرح است كه آيا دايره امر به معروف و نهى از منكر، ارشاد جاهل و تعليم و آموزش را هم در برمى گيرد و يا اين كه ارشاد و تعليم، از مقوله ديگرى است و ربطى به امر به معروف و نهى از منكر ندارد؟
   بعضى از بزرگان فرموده اند: امر به معروف و نهى از منكر، بر موارد ارشاد ضالّ و تعليم جاهل صدق نمى كند و حتى موارد نصيحت و موعظه مؤمن را نيز در مورد كسى كه فاعل منكر يا تارك معروف است، شامل نمى شود؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، داراى شرط يا شرايطى هستند كه در ارشاد، تعليم، نصيحت و موعظه، وجود ندارند؛ به عنوان مثال، يكى از اين شرايط آن است كه امر و نهى بايد به صورت استعلا باشد؛ يعنى