صفحه ٣٢١

نمي تواند به تنهايي راه برود، چون احساس مي کند که بايد از ديگران کمک بگيرد، دست در دست مادر و يا پدر خود مي نهد و به کمک آنها حرکت مي کند؛ اما وقتي که بزرگ تر شد و احساس کرد که مي تواند بدون کمک گرفتن از ديگران حرکت کند و راه برود، دستش را از دست ديگران خارج مي کند و به تنهايي و بدون کمک خواستن از ديگران حرکت مي کند. به همين ترتيب وقتي انسان گرسنه مي شود، اگر دسترس به غذا نداشته باشد، به سراغ کسي مي رود که غذايي در اختيار او بگذارد؛ اما اگر غذا داشته باشد، ديگر خود را محتاج کسي نمي بيند که غذا در اختيار او گذارد.
وقتي نعمت هاي فراوان الهي در اختيار ماست و نياز هاي ما را برآورده مي كند و وقتي مشکلاتي فراروي ماست كه مي توانيم آنها را با عوامل و اسبابي که در اختيار داريم برطرف كنيم، چه بسا در خود احساس نياز به خداوند نبينيم. درست به دليل وجود اين حالت رواني غفلت و احساس عدم نياز به خداوند در هنگام برخورداري از امکانات و نعمت ها در افراد کوته بين و جاهل است که خداوند احساس استغنا و بي نيازي و برخورداري از مواهب و امکانات مادي را موجب طغيان مي داند و مي فرمايد: ... كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَيَطْغَى * أنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(207) «آري، هرآينه آدمي سرکشي مي کند و از حد مي گذرد؛ ازآن رو که خود را بي نياز و توانگر مي بيند».
اينکه وقتي همه چيز براي انسان فراهم است، او ديگر خود را محتاج خداوند نبيند و درِ خانة او نرود، ناشي از غفلت و جهل به اين حقيقت است که در پرتو قدرت مطلق الهي و خواست اوست که نيازها و حوايج ما برآورده مي شود و خداوند ازروي حکمت، اين اسباب و عوامل را قرار داده تا ازطريق آنها خواست او انجام پذيرد و او اگر نخواهد و اراده نکند، آن اسباب بي اثر مي شوند. ممکن است انسان اين مطلب را با