صفحه ٤٠

قواي طبيعي انجام مي شود، درنتيجه خاستگاه اولية مفاهيمي كه به كار مي  بريم، طبيعي و جسماني است. آن گاه به تدريج و با توسعة قدرت تحليل عقلي، ما آن مفاهيم و ادراكاتِ منطبق بر مصاديق جسماني را از خصوصيات حسي و مادي تجريد مي كنيم تا انطباق پذير بر امور مجرد و غيرطبيعي و ازجمله انطباق پذير بر خداوند متعال و صفات او شود؛ براي نمونه، ما مفهوم وجود را بر خداوند اطلاق مي كنيم و مي گوييم خداوند موجود است. اين در حالي است كه ما هستي و وجود را از امور محسوس انتزاع و درك كرديم و پس از تجريد جنبه هاي حسي و مادي، آن را بر خداوند اطلاق مي كنيم و مي گوييم خداوند وجود دارد. همچنين ما صفت علم و قدرت و ساير صفات و مفاهيمي را كه انطباق پذير بر خداوند هستند،  پس از تجريد از جنبه هاي حسي و نقص، بر خداوند اطلاق مي كنيم. با توجه به تجريدي كه در اين مفاهيم منطبق بر خداوند صورت گرفته است، متكلمان دربارة علم و قدرت خداوند مي گويند: عالم لا كعلمنا وقادر لا كقدرتنا.
قرب الهي از شايع ترين اصطلاحاتي است كه در معارف اسلامي به كار رفته است. البته از اين اصطلاح در ساير اديان، حتي ادياني كه خاستگاه توحيدي نيز نداشته اند، استفاده شده است؛ براي نمونه، بت پرست ها كه با اين اصطلاح آشنا بودند، در توجيه پرستش بت ها سخني داشتند که در اين آية شريفه نقل شده است:
ألا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ؛(14) «آگاه باشيد، خداي راست دين پاك و ويژه، و آنان كه جز او دوستان و سرپرستاني گرفتند، [گويند:] ما آنها (بتان) را