صفحه ٣٠٢

يافت، متوجه عادت زشت خود مي شود و از انجام آن خجالت مي كشد و وقتي مي بيند كه ديگران او را سرزنش و ريشخند مي كنند، تضادي در درون او پديد مي آيد و درنتيجه آن عادت زشت را كنار مي گذارد.
همچنان كه كودك رشد مي كند، نيازهاي جديدي درخود مي يابد كه از تأمين آنها لذت مي برد. يكي از اين نيازها استقلال خواهي است. روان شناسان، و به ويژه روان شناسان رشد، به كشف و بررسي اين نياز رواني پرداخته اند. بر اساس اين احساس، كودك ديگر اجازه نمي دهد كه غذا در دهانش بگذارند و خودش مي كوشد كه به تنهايي و بدون كمك ديگران غذا بخورد. او در اين هنگام از اينكه قاشق را به دست مي گيرد و با دست خود غذا را در دهانش مي گذارد، لذت مي برد. با اين احساس روحي و رواني، كودك به اين باور مي رسد كه بايد مستقل باشد و نبايد نگران آن باشد كه ديگران به او غذا بدهند؛ بلكه بايد بدون كمك ديگران غذا بخورد؛ هرچند در ابتدا مقداري از غذا به لباس و اطراف او بريزد و محيط اطرافش را كثيف كند. به همين ترتيب وقتي پدر و يا مادر دست كودك چهارسالة خود را مي گيرند تا او را از خيابان عبور دهند، آن كودك دست خود را از دست آنان رها مي كند؛ زيرا نمي خواهد در هنگام راه رفتن كسي دست او را بگيرد و به او كمك كند. او از اينكه مي تواند بدون كمك ديگران حركت كند و مسيري را بپيمايد لذت مي برد.
يكي ديگر از نيازهاي رواني كه از دوران كودكي خود را مي نماياند، نياز به تشويق است. در جهت تأمين اين نياز، كودك مي كوشد كه با رفتار خود و حتي با كارهاي نامعقول و شلوغ كاري هاي نامعمول، توجه ديگران را به خود جلب كند تا او را تشويق كنند. حتي دليل بسياري از رفتار هاي ناصواب و نامعقولي كه كودك از خود بروز مي دهد، چه بسا جلب توجه ديگران و نياز به تشويق است؛ اما چون قدرت تشخيص صواب از ناصواب در او ضعيف است، براي رسيدن به منظور خود تفاوتي بين رفتار صحيح از ناصحيح نمي بيند.