صفحه ٢٦٢

در توضيح اين جمله مي توان گفت كه گاه بر اثر شدت و فرواني عبادت و تمركز توجه انسان به ساحت قدس الهي، حالتي براي انسان رخ مي دهد كه احساس مي كند محبوب را مي بيند. البته منظور، رؤيت و مشاهدة جلوه هاي رحماني خداست؛ ولذا وقتي حضرت موسيقَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ؛(171) «گفت: هرگز مرا نخواهي ديد؛ وليكن به اين كوه بنگر. پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت، مرا خواهي ديد؛ و چون پروردگارش بر آن كوه تجلي كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت؛ و موسي مدهوش بيفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدايا،] تو پاك و منزهي [از اينكه با چشم ديده شوي] به تو بازگشتم و من نخستين باوردارنده ام».
به  هر حال براي اولياي خدا گاه مراتبي از تجليات الهي رخ مي دهد و در آن لحظه كه كوتاه نيز هست، آنان غرق در لذت و سرور مي شوند و همة آنچه را پيرامون ايشان مي گذرد، فراموش مي كنند. كساني كه خداوند چنين توفيق معنوي اي به آنان عنايت كرده، قدردان اين نعمت بزرگ اند و خداي را شاكرند. آنان مي كوشند پرتوي از اين حالت را براي خود حفظ كنند. براي تفهيم و درك لحظة تجلي جلوه هاي الهي بر اولياي خدا و لذتي كه به آنها دست مي دهد و براي تقريب به ذهن مي توان مثالي زد. در زمان حيات امام خميني(رحمه الله) برخي از مردم پس  از سال ها انتظار گاه فرسنگ ها راه را پياده طي مي كردند تا لحظاتي به زيارت امام نائل شوند و جمال نوراني ايشان را مشاهده كنند. وقتي چشم آنان به امام مي افتاد، از شدت شوق و لذت مشاهدة ايشان زبانشان بند مي آمد و نمي توانستند حرف بزنند. همچنين فراوان اند كساني كه