صفحه ٢٤٩

وقتي درختِ محبت خدا در اعماق دل انسان ريشه دوانيد و استوار و تنومند شد، انسان با شنيدن نام خدا سرشار از لذت مي شود و به  وجد مي آيد؛ مي خواهد بيشتر دربارة محبوب بشنود و ارتباطش را با او پايدارتر سازد. در مقابل، كساني كه دلشان از محبت خدا تهي است و محبت به غيرخدا بر دلشان نقش بسته، از شندين نام خدا ناراحت مي شوند: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛(159) «و چون خداوند به يگانگي ياد شود، دل هاي كساني كه به آن جهان ايمان ندارند برَمَد، و وقتي آنان كه جز او هستند [معبودهايشان] ياد شوند، ناگاه شادمان گردند».
اگر انسان جوياي معرفت متعالي اي باشد كه دست يافتن به آن براي انسان ممكن است (معرفتي كه چون كيميا وجود انسان را متحول مي سازد)، بايد به مرتبة محبت عميق و پايدار به خداوند دست يابد، و البته هم دست يافتن به آن معرفت و هم كسب اين مرتبة محبت، با توفيق و عنايت الهي حاصل مي شود. اگر ما از اهميت و ارزش اين مراتب عالي محبت و معرفت خداوند آگاه مي بوديم، به  جاي آنكه از خداوند نان و آب، و پست و مقام، و ديگر امكانات بي مقدار دنيوي را درخواست كنيم، سرلوحة خواسته ها و نيازمان را محبت و معرفت خدا قرار مي داديم.