صفحه ٢٢٣

آنكه، مفهوم علم با مفهوم حيات، و هر دو از حيث مفهوم با مفهوم ذات متفاوت اند. بااين همه درواقع و مصداقاً هيچ تفاوت و اختلافي بين آنها نيست و ميانشان عينيت و وحدتْ حاکم است؛ برخلاف صفات ممكنات كه مفهوماً و مصداقاً زايد بر ذات ممكن اند و ذات ممكن متصف به صفات زايد برخويش مي شود. بر اين اساس وقتي مي گوييم كه خداوند علم، حيات و قدرت دارد، بدان  معنا نيست كه خداوند حقيقتي است و در برابر آن، حيات و علم و قدرتْ وجود مستقلي دارند، بلكه ذات الهي عين علم و قدرت و ساير صفات است و هيچ تعدد و تمايز واقعي اي بين آنها وجود ندارد.
در مقابل اين عقيده، اشاعره صفات الهي را مستقل و زايد بر ذات الهي مي دانستند و قائل به قدماي هشت گانه بودند؛ يعني آنان ذات خداوند و صفات هفت گانة او را (كه عبارت اند از: 1. علم، 2.  قدرت، 3. حيات، 4. سمع، 5. بصر،  6. ادراك و 7. اراده) قديم و مستقل از يكديگر مي دانستند.
وقتي ذات خداوند بسيط و عين صفات باشد و مفاهيم آنها متعدد و از جهت مصداق عين يكديگر باشند، ممكن نيست كسي صفات را بشناسد و ذات را نشناسد؛ زيرا صفات زايد بر ذات نيستند كه معرفت به آنها متفاوت با معرفت به ذات باشد.
اصطلاح دوم ذات، مربوط به عرفاست. در اين اصطلاح مقام ذات و كنه باري تعالي، و به تعبير ديگر مقام احديت، مقام تجلي ذات براي ذات و مقام غيب الغيب است كه هنوز اسما و صفات ظاهر نشده اند. اين مقام، يعني كنه ذات حق معلوم، مدرك و مشهودِ هيچ كس نتواند بود و حتي رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفاني، گاهي لفظ «الله» اسم علم براي ذات دست نايافتني خداوند و كنه خداوند است و معناي الوهيت، تدبير و مانند اينها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحديت قرار دارد كه مقام ظهور اسما و صفات و مظاهر آنها، يعني ذوات و ماهيات اشياست. اگر گفته مي شود كه ما نمي توانيم به ذات خداوند علم داشته باشيم، منظور مقام ذات در