صفحه ٢٢١

برخي از فيلسوفان معتقدند كه معرفت بالكنه اشيا نيز امكان پذير نيست؛ زيرا ما جنس و فصل حقيقي اشيا را نمي توانيم درك كنيم و ازاين رو نمي توانيم به كامل ترين تعاريف از اشيا، كه حد تام است و نمايانگر كنه اشياست، دست يابيم. درنتيجه معرفت و شناخت ما به ماهياتِ اشيا هم در واقع بالوجه است.
پس ما كنه و ذات خداوند را با علم حصولي نمي توانيم بشناسيم؛ زيرا خداوند ماهيت مركب از جنس و فصل ندارد تا از طريق آن بتوان به كنه خداوند راه يافت و تعريفي كامل از او به دست داد. همچنين از ديدگاه بعضي از فيلسوفان ما نمي توانيم كنه اشيا را نيز بشناسيم؛ زيرا جنس و فصل حقيقي آنها را نمي شناسيم و درنتيجه نمي توانيم حد تام و تعريف كاملي از آنها ارائه دهيم.
بنا بر ديدگاه دوم كه موافق با آيات و روايات و براهين عقلي نيز هست و بر اساس آن مي توان علم حضوري به خداوند داشت نيز نمي توان علم حضوري به كنه خداوند يافت؛ زيرا علم حضوري به كنه خداوند مستلزم احاطه بر همة جهات وجودي خداوند است و احاطة مخلوق محدود بر خالق نامحدود، محال است. پس با علم حضوري نمي توان كنه خداوند را شناخت؛ زيرا ما ناقصيم و ناقص نمي تواند بر كامل مطلق احاطه يابد؛ چه اينكه، با علم حصولي نيز نمي توان ذات و كنه خداوند را شناخت؛ پس به اتفاق همة علما، نمي توان علم حضوري و حصولي به كنه و ذات خداوند پيدا كرد.
ازاين رو، تعابير مربوط به علم حضوري به ذات خداوند را مسامحي دانسته اند و گفته اند منظور از آنها علم حضوري به وجه الله است، نه ذات الله كه غيب مطلق است. ذات خداوند حقيقتي است كه اسم و رسمي ندارد تا از طريق آن بتوان او را درك كرد. بنابراين نه مي توان تصوري از ذات خدا داشت و نه مي توان با معرفت حضوري آن را درك كرد. آنچه ما با علم حضوري درك مي كنيم، وجه الله و تجليات ربوبي است كه در قرآن نيز به آنها اشاره شده است و در زبان قرآن، علم ما به وجه الله و يا وجه الرب تعلق