صفحه ٢٠٠

تغييرات حركت قبلي است، اما علت حركت آغازين در عالم ماده خداوند است و او اولين محرك عالم ماده مي باشد. برخي از فلاسفة موحد اروپا بر اين عقيده اند كه عالم چون ساعت است كه خداوند آن را كوك مي كند و به حركت درمي آورد، اما پس  از آنكه عالم به وسيلة خداوند كوك شد و به حركت درآمد، نيازي به خداوند ندارد و خودبه خود و تا بي نهايت حركت مي كند. اين نظريه از آنجا ناشي شد كه در آزمايشگاه گلولة فلزي را در بستر صيقلي و شيب داري به حركت درآوردند و آن گلوله پس  از تحريك اول به حركت خود ادامه داد و ديگر نيازي به محرك نداشت. چنان كه وقتي جسمي در فضاي خالي و در خلأ به حركت مي آيد، چون مانعي دربرابر آن وجود ندارد به حركتش ادامه مي دهد و از حركت باز نمي ايستد. برخي از فلاسفة اروپا بر اين باور بودند كه خداوند در آغاز بر عالم ماده حركت و انرژي وارد كرد و پس  از آن عالم خود به حركتش ادامه داد و پيدايش پديده ها و مخلوقات، محصول حركت و فعل وانفعالات خورشيد و ستارگان و افلاك است؛ پس اگر ـ العياذ بالله ـ خداوند نيز معدوم شود، ضرري به عالم وارد نمي آيد.
در كتاب هاي كلامي ما نيز آمده كه برخي خداوند را تنها علت محدثة عالم مي دانستند و معتقد بودند پس  از آنكه چيزي به وسيلة خداوند به وجود آمد، خودبه خود باقي مي ماند و نيازي به علت مبقيه و عامل پايدارنده ندارد. همچنين در كتاب هاي كلامي ما، خداوند «صانع» معرفي شده و آن گاه براهيني براي اثبات آن ارائه شده است. درحالي كه صانع و صنعتگر كسي است كه به تركيب مواد و ايجاد هيئت جديدي از آنها دست مي زند. اطلاق واژة صانع بر خداوند، تنها دلالت بر اين معنا دارد كه خداوند، خاك را تبديل به انسان مي كند و دلالت بر آن ندارد كه خداوند از عدم و نيستي چيزي را به وجود مي آورد. اساساً تصور اينكه چيزي بدون داشتن ماده و از عدم و نيستي به وجود آيد، براي ما دشوار است. گاهي واژة «خالق» بر خداوند اطلاق مي شود که مفهوم