صفحه ١٦٤

يکي از دوستان نقل مي کرد که در ايام حج و در سرزمين منا، حاجي اي اهل يکي از کشورهاي غربي گم شد و هرچه تلاش کرد به کاروانش دست نيافت. او نقل کرده بود که در آن شرايط، حتي کسي را نيافتم که زبانم را بشناسد و متوجه منظورم شود و سخت مضطرب و نگران شدم. وقتي هيچ راهي براي نجاتم نيافتم، متوجه حضرت صاحب الزمان(عج) شدم و از آن حضرت خواستم که مرا راهنمايي كنند. ناگهان آقايي نزد من آمد و گفت كه دوستانت فلان جا هستند؛ برو تا به آنها برسي. من با خودم گفتم آن آقا از کجا زبان مرا مي دانست و چگونه مطلع شده بود که من گم شده ام.
اگر انسان واقعاً احساس کند که گرفتار هجران و فراق است و به فقر معنوي مبتلا شده، و باور کند که گناهان چون آتشي بر جانش افتاده اند، با حال مساعد و هماهنگ با مناجاتي چون مناجات مفتقرين به خداوند پناه مي برد و از او مي خواهد که گرفتاري هاي معنوي اش را برطرف سازد. اما اگر کسي اين نيازهاي معنوي و اساسي را درک نكرده و فهم او در امور مادي و مشکلات دنيوي متوقف مانده باشد، در دعا و توسل خود تنها از خداوند مي خواهد که بيماري اش را شفا دهد و مشکلات مالي و مادي اش را برطرف سازد و از اين سخن امام  سجاد(عليهم السلام) که خدايا، سوز دل مرا جز لقاي تو خاموش نمي كند، درك و فهمي نخواهد داشت.
با خواندن اين مناجات ها، متوجه مي شويم که غير از نيازهاي روزمره، نيازهاي اساسي و مهم ديگري نيز هستند که نظر و توجه اولياي خدا بيشتر به آنها معطوف بوده، و خواستة برطرف شدنشان را سرلوحة دعا ها و درخواست هاي خود از خداوند قرار مي دادند. پس از آگاهي از وجود چنين خواسته ها و نيازهايي است که به صورت جدّي از خداوند مي خواهيم آنها را تأمين كند.