صفحه ١٥٨

کند. کسي بدان معرفت نائل شده است که خود را کاملاً نيازمند خدا بداند؛ وقتي سخن مي گويد بر اين باور است که با خواست خدا کلمات به ذهن او خطور مي كنند و بر زبانش جاري مي شوند و اگر کلمه اي را بر زبان جاري کرد، تا خداوند اراده نکند نمي تواند کلمة ديگري بگويد. وقتي نَفَس پايين مي رود، تا خداوند اراده نکند آن نَفَس بالا نمي آيد و رفت وآمد نفس به اراده و خواست خداست. گاهي اتفاق مي افتد که انسان در نماز مشغول خواندن سورة حمد مي شود و پس از خواندن آية اول، آية دوم فراموشش مي شود يا شمارة رکعات نماز را فراموش مي کند و اين حاکي از ضعف و نياز انسان است.
گاهي انسان نيازهاي خود را مي داند، اما خيال مي کند که ديگران نظير پدر، مادر، رفيق و استاد مي توانند نيازهاي او را تأمين کنند و براي آنان نقش استقلالي در تأمين نيازهايش قايل است. درصورتي که او بايد باور داشته باشد که جز خدا کس ديگري نمي تواند نيازهاي او را تأمين کند و ديگران وسايلي هستند که خداوند قرار داده تا ازطريق آنها اراده و خواست خود را به انجام رساند و اگر او نخواهد، کاري از آنها ساخته نيست. ديگران نيز چون ما گدا و فقيرند و تا خداوند به آنها ثروت، علم يا قدرت ندهد، نمي توانند کاري را براي ما انجام دهند.

نقش مناجات مفتقرين در درک نياز به خداوند
مناجات مفتقرين انسان را به فقر و نيازمندي اش به خداوند آگاه مي كند و اين باور و معرفت را در او پديد مي آورد که سر تا پا نيازمند خداست و هم درآنچه ندارد، محتاج خداست و هم درآنچه در اختيار دارد.
غالباً وقتي نعمتي از انسان گرفته مي شود، تازه قدر آن نعمت را مي شناسد و متوجه مي شود که آن  را خداوند در اختيار او نهاده بود والاّ اگر حقيقتاً او مالک و صاحبش بود، آن  را از دست نمي داد. ازاين رو خداوند گاهي براي اينکه انسان، مغرور و غافل نشود،