در اين مرحله، رسول الهي بايد انحرافات اعتقادي مردم را بيان کند و راه صحيح زندگي خداپسندانه را به آنها نشان دهد. به تعبير ديگر، در اين مرحله، رسولان الهي عمدتاً وظيفة تصحيح انديشه و معرفت مردم را به عهده دارند و بايد شناخت و بينش صحيح را به مردم آموزش دهند. در چنين مقامي، اکراه و الزام اصلاً معنا ندارد. در اين مرحله، مردم بايد حق را بفهمند و حجت بر ايشان تمام شود. لذا قرآن کريم ميفرمايد: رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل؛(327) «پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند».
اما بعد از ابلاغ رسالت، اگر عدهاي شريعت را پذيرفتند و بنا گذاشتند که به احکام شريعت عمل کنند، وظيفة ديگري متوجه پيامبر خواهد شد، و آن مديريت جامعة اسلامي است. وظيفة اول، جنبة تعليمي دارد و وظيفة دوم، جنبة اجرايي. بخش عمدة احکام اسلام به مسائل اجتماعي مربوط است و مسائل اجتماعي به مجري، مدير و رهبر نياز دارد. اين وظايف، عيناً براي جانشين پيامبر نيز مطرح است. پس اولين وظيفة جانشين پيامبر، بيان احکام و اتمام حجت با مردم است. در اين مرحله، ممکن است مردم سخن او را نپذيرند. در اين صورت، او وظيفة ديگري نخواهد داشت، اما اگر مردم حجيّت سخن او را پذيرفتند وظيفة ديگري مييابد، و آن مسئلة امامتِ عملي و اجرايي است. آنجا که اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايند: لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر... لَألْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا؛(328) «اگر حضور فراوان بيعتكنندگان
رساترین دادخواهی و روشنگری ج1
بخش دوم/فصل چهارم: رسالتهاي پيامبر