صفحه ٢٩٧

باور اين فرض اندکي سخت مي‌نمايد که انسان به‌رغم معرفت به حقيقتي، آن را انکار کند؛ اما اين امر چندان جاي تعجب ندارد. انسان گاه براي کسب منفعتي يا فرار از زير بار مسئوليتي يا شکسته نشدن غرورش يا موارد ديگر از پذيرش حقيقتي سر باز مي‌زند. قرآن داستان نمونه‌هايي از اين‌گونه افراد را بيان کرده است. هنگامي‌ که حضرت موسي و حضرت هارون(عليهما السلام) به رسالت الهي مبعوث شدند، براي دعوت فرعون به پرستش خداي يگانه نزد او رفتند. دو چوپان با لباس چوپاني و چوب‌دستي(311) نزد فرعون با تاج و تختي عظيم گفتند ما از سوي پروردگار عالميان آمده‌ايم. قرآن کريم داستان را اين‌چنين نقل مي‌کند:
قالَ فِرْعَوْنُ وَما رَبُّ الْعالَمين * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَما بَينَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنين * قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُون؛(312) فرعون گفت: پروردگار عالميان چيست؟! [موسى] گفت: پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين هستيد! [فرعون] به اطرافيانش گفت: آيا نمى‏شنويد اين مرد چه مى‏گويد؟!
فرعون براي تمسخر آن دو نبي خدا(عليهما السلام) رو به اطرافيانش کرده، مي‌گويد: نمي‌شنويد اين دو چه مي‌گويند؟! و با استکبار تمام مي‌گويد: مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرِي؛(313) «من غير از خودم معبودي براي شما نمي‌شناسم».
البته مقصود وي از «إله» خالق جهان نيست. مقصود از إله کسي است که سزاوار پرستش باشد و بايد در برابر او خضوع، و از دستورهاي او اطاعت کرد. قرآن کريم