صفحه ٧٢

مسئوليت و كمبود محبت اعضاى خانواده به يكديگر است كه خانواده را متزلزل و استحكام آن را تهديد مى كند، و افراط در آن، به اين معنا است كه روابط خانوادگى، آن چنان اصالت پيدا كند كه به روابط اجتماعىِ خانواده هم سرايت كرده و اعضا را از انجام وظايف خود در اجتماع، باز دارد؛ مانند آن كه دلبستگىِ دو همسر به يكديگر، مرد را از رفتن به جهاد يا مسافرت هاى ضرورى باز دارد.
   اگر ما ملاك ارزش را منحصر در عاطفه مى دانستيم و آن را به طور مطلق، اساس ارزش معرفى مى كرديم، چنان كه بعضى از فلاسفه اخلاق گفته اند، چنين مبنايى طرز فكر ما را در مورد خانواده تغيير مى داد و در مورد جمع ميان وظايف اجتماعى و توقعات خانوادگى، با مشكل روبه رو مى شديم؛ اما در فلسفه اخلاق اسلامى، عاطفه به طور مطلق، محور ارزش هاى اخلاقى نيست، بلكه تنها يكى از انگيزه هاى كار اختيارى است كه ارزش آن به وسيله عقل تعيين مى شود و مصالح و ارزش هايى بالاتر از آن نيز وجود دارد. خداوند مى فرمايد:
(قُلْ إِنْ كانَ ابائُكُمْ وَ أَبْنائُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَأَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُم.... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فى سَبِيلِهِ فَتَربَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ)(1).
بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و نزديكانتان ... در نزد شما محبوب تر از خدا و رسول او و جهاد در راه او هستند، پس منتظر امر خدا باشيد.
   اين تهديد، متوجه كسانى است كه در عواطف خانوادگى، راه افراط را در پيش مى گيرند، تا آن جا كه از انجام وظايف الهى و اجتماعى باز مى مانند. پس عواطف، اساس مطلق و محور اصلىِ ارزش اخلاقى نيستند و خود بايد در قيد و بندهاى ديگرى قرار گيرند تا داراى ارزش اخلاقى باشند.
   بنابراين، عواطف خانوادگى نبايد مانع از انجام وظايف اجتماعى شوند؛ زيرا جولانگاه آن، محيط خانواده است و نبايد از آن تجاوز شود و موجب سهل انگارىِ انسان در انجام وظايف اجتماعى گردند؛ اما همان طور كه گفتيم، رعايت آن در محيط خانواده، يك اصل است و تقويت آن، تأمين بهتر مصالح خانواده را به دنبال دارد؛ زيرا وقتى انسان