صفحه ٤٠

كارهايى كه نفعش به جامعه برمى گردد، در مقابل اين تكليف، حقى نيز براى فرد، بر عهده اجتماع در نظر مى گيرد. از اين جا است كه موازنه حق و تكليف مطرح مى شود: موازنه بين تكليفى كه به عهده فرد مى آيد در برابر جامعه، با حقى كه آن فرد بر عهده ديگران پيدا مى كند، و اين همان عدل و قسط در مفهوم اجتماعى و اخلاق اسلامى است.
   بنابراين، عدل و قسط همين است كه افراد به اندازه اى كه بار خود را به دوش ديگران مى نهند، بار ديگران را بردارند و به اندازه اى كه به اجتماع نفع مى رسانند، از آن بهره مند شوند.

پاسخ يك اشكال
در ارتباط با اين اصل بايد به اين نكته دقيق، توجه داشت كه اگر كارى كه شخص براى جامعه انجام مى دهد، دقيقاً مساوى باشد با نفعى كه از جامعه دريافت مى كند. در اين صورت، ممكن است گفته شود كه شخص چندان انگيزه اى براى خدمت به جامعه ندارد و ممكن است مثلا من نه اين كارى كه صدتومان ارزش دارد، براى جامعه انجام مى دهم و نه اين نفعى كه صدتومان ارزش دارد، از جامعه مى خواهم.
   توجه به دو نكته مى تواند در حل اين مسئله به ما كمك كند و انگيزه افراد را در خدمت به جامعه تقويت كند:
   اولا، منافعى كه فرد از جامعه مى برد، چون خود او به تنهايى قادر به تأمين آن ها نيست، براى او، نسبت به كارى كه براى جامعه مى كند، ارزش بيش ترى دارد. بنابراين، اگر واقعاً هم معادل كار خودش را از جامعه دريافت كند، معادلى را دريافت مى كند كه به تنهايى قادر به تأمين آن نيست.
   ثانياً، نتايجى كه بر كار جمعى مترتب مى شود، بيش از زحماتى است كه هريك از اعضاى جامعه مى كشند؛ يعنى دستاوردهاى زندگىِ جمعى، حاصل جمع عددىِ فعاليت هاى افراد نيست؛ مثلا اگر هر فردى صدتومان به اجتماع خدمت كند، حاصل جمع كار ده نفر، هزارتومان مى شود؛ اما وقتى ده نفر در جامعه با هم كار مى كنند، در حقيقت، چيزى بيش از هزار تومان، يعنى چند برابر نتايج كار فردى، عايد جامعه مى شود.