صفحه ١٧٨

(وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّائِفينَ وَالْعاكِفينَ وَالْرُّكَّعِ السُّجُودِ)(1).
با ابراهيم و اسماعيل عهد (و به ايشان امر) كرديم كه خانه خدا را براى كسانى كه مى خواهند طواف كنند آماده و (از آثار شرك و پليدى ها) پاك و طاهر كنند.
   بديهى است كه عهد در اين آيه، چيزى جز توصيه و سفارش نيست و خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل فرمان داد كه خانه خدا را از آثار شرك و بت پرستى پاك كنند تا براى مناسك و اعمال خدا پرستان آماده شود.
   هم چنين خداوند در آيه اى ديگر، از قول عده اى از كفار نقل مى كند كه وقتى پيغمبر خدا آنان را به پذيرش دين حق و ايمان به آن دعوت كرد، آنان در پاسخ وى گفتند:
(إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُول حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُربان تأْكُلُهُ النّارُ)(2).
خداوند به ما دستور داده كه به هيچ پيغمبرى ايمان نياوريم مگر آن كه نزد ما قربانى كند و آتش، قربانىِ وى را بسوزاند.
   منظورشان اين بود كه آوردن چنين قربانى اى نشانه پيامبرى و حقانيت ادعاى نبوت خواهد بود و به دعوت كننده مى گفتند: تو هم بايد همين كار را بكنى. ما در اين جا درباره اين كه آنان بر چه اساسى اين حرف را مى زدند، بحث نمى كنيم، بلكه منظور ما اين است كه «عهد» در اين آيه نيز به معناى سفارش، توصيه  دستور به كار رفته است.
   در بعضى موارد نيز كلمه «عهد» در قرآن به طور يك طرفه به كار رفته است؛ اما منظور از آن، يكى از مناصب الهى و مقامات آسمانى است كه به كسى داده مى شود؛ مانند منصب نبوت يا منصب امامت. در داستان حضرت ابراهيم آمده است كه خداى متعال وقتى كه منصب امامت را به وى عطا كرد، آن حضرت اين مقام را براى فرزندانش نيز درخواست كرد؛ اما خداوند پاسخ داد كه عهد من به ستمكاران نمى رسد(3) و منظور از عهد، همان منصب امامت بود كه امرى يك طرفه است و جنبه طرفينى و قرار دادى ندارد.