صفحه ١٦٨

عقل، بدون نياز به راهنمايى شرع، آن را درك مى كند. شرع در مورد لزوم رد امانت، و وجوب وفاى به عهد، اِعمال مولويت نمى كند، بلكه حكم شرع در اين زمينه، حكم ارشادى است و اگر ما هيچ دليل شرعى بر وجوب وفاى به عهد و لزوم رد امانت نداشتيم، همين حكم عقل براى اثبات حكم شرعى كافى بود.
   البته عده اى از محققان علم اصول معتقدند كه منظور از اين نوع مستقلات عقليه (يعنى مستقلات عقليه در محدوده ادراكات عملى، مثل وجوب رد امانت، لزوم وفاى به عهد، خوبىِ عدالت و زشتىِ ظلم) چيزى جز آراى محموده نيست. اين كه مى گوييم: عقل، مستقلا و بدون كمك شرع، حكم به اين گونه احكام عملى مى كند، منظور اين نيست كه اين گونه احكام بديهىِ عقل عملى، واقعاً مثل بديهيات عقل نظرى هستند؛ بلكه منظور حكم عقل در مورد امور اعتبارى است كه نمى توان براى اثبات آن، برهان اقامه كرد. مسائلى كه بر اين گونه احكام مترتب مى شود، جنبه جدلى دارد؛ زيرا همان طور كه اشاره شد، اين ها از آراى محموده اند و آراى محموده، از مقدمات قياس جدلى است.

تحقيق بحث
همان طور كه قبلا هم اشاره كرديم، اين گونه احكام عقلى نيز قابل اثبات با دليل و برهان عقلى هستند و ما به راه اثبات اين گونه احكام اشاره كرده و گفته ايم كه ما كارهاى خداوند را حكيمانه و آفرينش جهان و انسان را هدفمند مى دانيم و سپس به اين نتيجه مى رسيم كه متعلق اراده الهى و هدف از افعال او، كمال موجودات خواهد بود؛ اما از آن جا كه در جهان طبيعت تزاحم هست و همه موجودات نمى توانند به كمال خاص خود برسند و يا اگر هم رسيدند، بر اين كمال باقى بمانند ناچار بايد مسير حل و فصل اين تزاحمات به گونه اى باشد كه برآيند مجموعشان كمال باشد؛ يعنى موجودات را كه با هم مى سنجيم، در مجموعه آن ها كمال بيش تر از نقص باشد و بيان بهتر سير كلى موجودات، در مجموع به سوى كمال باشد. اين مطلب در فلسفه به اين شكل بيان شده است كه خير در جهان خلقت، بايد غالب بر شر باشد.
   مثلا، وجود انسان، براى بقا و رسيدن به كمال، بايد از چيزهاى ديگرى ارتزاق كند و نتيجه، آن مى شود كه گياه، حيوان و ديگر چيزها فدا شوند تا انسان باقى بماند و به كمال