صفحه ١٤٨

 اين كه گفتيم: در بعضى موارد، عقل مى تواند حق و تكليف و ملاك حق و تكليف را درك كند، به اين معنا نيست كه اين شناخت در فطرت انسان سرشته شده و يا از راه تمايلات فطرى، آن را درك مى كند و يا خود طبيعت، حق را ايجاد يا تعيين مى كند و يا اين كه ما عقل جداگانه اى به نام عقل عملى، در كنار عقل نظرى داريم كه اين گونه احكام را درك مى كند، بلكه به اين معنا است كه همان عقل نظرى، كه درباره همه حقايق قضاوت مى كند، در اين جا نيز حاكم است؛ زيرا ارزش ها و احكام عملى، با ساير شناخت هاى انسانى، تباين ذاتى ندارند و عقل بر اساس شناخت خداوند و هدف آفرينش و صفات الهى، مى تواند ارزش ها را نيز درك كند و در مواردى كه ارزش ها و ملاك هاى احكام را درك كرد، حكم او حجت و قابل قبول خواهد بود.
   البته در مواردى كه عقل قادر به درك ملاك ها نيست و روابط پيچيده افعال انسان با كمال نهايى او براى ما روشن نيست، وحى به كمك عقل مى آيد. سرّ نياز انسان به وحى نيز همين است كه چون ما نمى توانيم همه ملاك هاى رفتار صحيح انسان را از طريق عادى بشناسيم، نياز به وحى داريم. شايد اين تعبير درستى نباشد كه بگوييم: وحى به كمك عقل مى آيد؛ زيرا ممكن است چنين برداشت شود كه ما اصالت را به عقل داده ايم؛ ولى منظور اين است كه چون عقل به تنهايى براى شناخت راه كمال نهايى كافى نيست، حكمت الهى اقتضا دارد كه راه ديگرى براى شناخت آن وجود داشته باشد و آن راه وحى است.
   پس در مقام اثبات حقوق و ارزش ها روى وحى تكيه مى كنيم و معتقديم كه در مواردى، بدون وحى قادر به درك آن ها نيستيم؛ اما اين سخن، به معناى نفى مطلق ادراك حقوق و ارزش هاى اخلاقى توسط عقل نيست؛ چرا كه يك سلسله مستقلات عقليه وجود دارند كه عقل، مستقلا و بدون كمك وحى، آن ها را درك مى كند؛ ولى اين ها كارساز نيست و بار انسان را به منزل نمى رساند؛ زيرا در برخى موارد، انسان با مستقلات عقليه، قادر به حل مشكلات نيست و بايد دست به دامن وحى بزند كه بيش تر موارد جزئى، از اين قبيل هستند.
   نتيجه اين كه براى شناختن مصاديق حق، هم برهان عقلى وجود دارد و هم راه تعبدى و وحى اما دايره مستقلات عقلى محدود است و ما را بى نياز از وحى نمى كند. پس لازم است در تشخيص حقوق و تعيين موارد خاص آن، از وحى استفاده كنيم كه براى شناخت حقوق و تكاليف و درك اخلاق و ارزش هاى اخلاقى، وسيله اى است مطمئن، تضمين شده و كامل.