صفحه ١٣١

خود، به آن حكم مى كنند، پس اين همه تأكيد كه در آيات و روايات، درباره رعايت عدالت شده، براى چيست؟ مانند:
(اِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَاْلاِحْسانِ)(1). خداوند به رعايت عدالت و احسان به ديگران فرمان مى دهد.
(اِعْدِلُواْ هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَى)(2). عدالت پيشه كنيد كه عدالت به تقوا نزديك تر است.
   ما در پاسخ به اين پرسش بر دو نكته تأكيد مى كنيم: نخست آن كه قرآن كريم، روايات شريفه و علماى اخلاق، پيوسته اصرار دارند بر اين كه انسان ها به حكم عقلشان تن در دهند. از اين رو، بر اين حكم بديهىِ عقل پافشارى مى كنند و اين اصرار نيز به جا است؛ زيرا در انسان انگيزه هاى نيرومندى براى مخالفت با چنين احكام عقلى وجود دارد و لازم است كسانى مانند انبياى عظام، مربيان جامعه و علماى اخلاق، به او كمك كنند تا بتواند در برابر اين انگيزه، از عقل پيروى كند.
   بنابراين، وجود اين تأكيدها در آيات، روايات و كتاب هاى اخلاق، براى اين نيست كه لزوم رعايت عدالت را به انسان بياموزند بلكه براى آن است كه او را وادار سازند كه عملا به آن پاى بند باشد و انگيزه هاى خلاف عدالت، وى را به اين سو و آن سو نكشانند.
   دوم آن كه در واقع، اين قضاياى ارزشى بديهى، نقش كبراهاى بديهىِ نظرى در برهان ها را دارند؛ يعنى گاهى انسان به مطلبى توجه ندارد و هنگامى كه دو گزاره ديگر بديهى را كنار هم گذاشت، به آن مطلب كه لازمه ضرورىِ آن ها است توجه پيدا مى كند. اصولا، فايده برهان همين است كه انسان را به ارتباط اين مفاهيم و نتيجه اى كه از آن ها گرفته مى شود، متوجه مى سازد.
   در قضاياى ارزشى نيز توجه به قضاياى بديهى مى تواند چنين نقشى داشته باشد؛ يعنى وقتى شما يك مصداق عدل را شناختيد و كارى را عادلانه تشخيص داديد، با ضميمه كردن كبراى كلىِ لزوم رعايت عدالت، متوجه مى شويد كه انجام آن كار واجب است.
   پس در مقام نظر و استدلال، اين قضاياى ارزشى، نقش كبراهاى بديهى در ادراكات نظرى را دارند و همان فايده اى كه بر استدلال برهانى، در مسائل نظرى مترتب مى شود،