صفحه ١٣٠

عدالت واجب است و نبايد به كسى ظلم كرد، و هيچ اختلاف يا ابهامى در اصل اين قضيه وجود ندارد. آن چه ابهام دارد و مورد اختلاف است، تعيين مصاديق عدل و ظلم است؛ مانند اين كه ارث زن نصف ارث مرد است، آيا عدل است يا ظلم؟ كسانى كه مى گويند: اين كار عادلانه نيست، در واقع، حق پسر و دختر را در اموال پدر مساوى مى دانند و اگر حق پسر را بيش از حق دختر مى دانستند، چنين حكمى نمى كردند. در برابر چنين كسانى بايد معيار تعيين حقوق را تبيين كرد نه لزوم رعايت عدالت را.
   اصل عدالت، همان طور كه در تحليلى بودن، شبيه ديگر اصول بديهى، در تعيين مصداق نيز شبيه آن اصول است و همان طور كه اصل عليت، اصلى بديهى است، ولى خود به خود نمى تواند مصاديق علت و معلول را مشخص كند يا اصل بديهى ديگرى كه مى گويد: كل از جزء بزرگ تر است، نمى تواند مصداق كل يا جزء را روشن كند، بلكه ما از خارج بايد مصاديق علت و معلول و مصاديق جزء و كل را شناسايى كرده، سپس اين اصول بديهى را بر آن ها تطبيق كنيم، اصل عدالت هم يك اصل بديهى است، اما نمى تواند مصداق عدالت را تعيين كند. مصداق عدالت را ما از طريق ديگرى بايد شناسايى كنيم و پس از تعيين آن است كه اصل عدالت، به رعايت آن فرمان مى دهد.
   بنابراين، اين كه درباره عدالت گفتيم كه با وجود بديهى بودنش مشكلى را حل نمى كند و در تعيين مصداق عدل و ظلم نمى تواند به ما كمكى بكند، نبايد شگفت آور و تعجب انگيز باشد؛ زيرا هيچ يك از اصول بديهى، قادر به تعيين مصداق نيستند. از اين جا است كه در فلسفه و معارف گفته مى شود كه ما تنها با اصل علّيت نمى توانيم وجود خدا را اثبات كنيم؛ زيرا اصل عليت، صرفاً به ما مى گويد: اگر چيزى در خارج معلول باشد، بايد علت داشته باشد وگرنه به وجود نمى آيد. پس ما هنگامى به كمك اين اصل مى توانيم وجود خدا را اثبات كنيم كه معلول بودن عالم از راه ديگرى، غير از اين اصل، براى ما ثابت شده باشد.

پاسخ يك پرسش
ممكن است گفته شود: اگر لزوم رعايت عدالت، يك اصل بديهى است و همه، خود به