صفحه ٤٥

و مى فرماید: (وَما لَکُمْ لاَتُقِاتِلُونَ فِى سَبیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِالْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هَذِهِ الْقَریَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّآ وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرآ)؛ «چرا در راه خدا و براى رهایى مردان و زنان وکودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند پیکار نمى کنید؟! همان افراد (ستمدیده اى) که مى گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکّه) ـ که اهلش ستمگرند ـ بیرون ببر (و رهایى ببخش)! و ازسوى خود براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود یار و یاورى براى ما مقرر فرما!».(1)
این نکته را نباید فراموش کرد که فلسفه اصلى تشکیل حکومت ها و تشریع قوانین، (اعم از قانون هاى الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریع شده است) حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آن ها بوده است؛ چراکه قدرتمندان وزورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز مى طلبند. بنابراین اگر حکومت و قانون، حامى مظلومان ومستضعفان نباشد، فلسفه وجودى خود را به کلّى از دست مى دهد و گاه به بازیچه اى در دست ظالمان، براى توجیه ظلم و ستم هایشان تبدیل مى شود.
به همین دلیل على (علیه السلام) در همان خطبه شقشقیه، دلیل قبول حکومت را مسئله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان بیان مى فرماید.
و نیز به همین دلیل در جوامعى که با رشوه مى توان مسیر قوانین را تغییر داد، قانون نتیجه معکوس مى دهد؛ چراکه معمولا رشوه دهنده ظالمان هستند نه ضعیفان و مظلومان. در چنین جوامعى قانون مبدّل به منبع درآمد نامشروعى براى گروهى از ظالمان و وسیله توجیهى براى ظلم گروه دیگر مى شود. ولى باید تصدیق کرد که تحمّل عدالت و پیکار با ظالمان به سبب حمایت از مظلومان، براى بسیارى ناخوشایند است.