صفحه ٩٥

نیل به مقاصد نامشروعشان موفّق ترند و اینجاست که وظیفه علماى الهى و دانشمندان باایمان قوم و ملّت سنگین مى شود، آن ها باید به مردم آگاهى لازم را بدهند و سطح فرهنگ عمومى را بالا ببرند تا حاکمان ظالم و گروه هاى تبهکار نتوانند کلمات حق را بگویند و از آن اراده باطل کنند و پایه هاى حکومت هاى خودکامه را از این طریق محکم سازند!

2. ضرورت تشکیل حکومت
از مسائلى که گاه در محیط هاى علمى مورد گفت و گوست، در حالى که در عمل هرگز محلّ شک و تردید نبوده و نیست، مسئله لزوم حکومت است.
در تمام طول تاریخ، انسان ها در هر زمان و مکان داراى حکومتى بوده اند، خواه به صورت حکومت رئیس قبیله باشد یا بزرگ فامیل یا امیر بلد یا سلاطین وشاهان و شکل امروزى، که حکومت ها ظاهرآ ظاهرى مردمى پیدا کرده است.
دلیل آن نیز روشن است، چراکه یک جامعه کوچک یا بزرگ نیاز به امنیّت، حفظ حقوق و جلوگیرى از تصادم ها و تعارض ها دارد و تا مدیر و حاکمى بر آن نظارت نکند این امور حاصل نمى شود.
امروز این مسئله وضوح بیشترى پیدا کرده است، چراکه در صحنه اجتماع فعالیت هایى صورت مى گیرد، اعم از فرهنگى و اقتصادى و سیاسى، که اگر نظارت کلّى حکومت ها بر آن نباشد، همه چیز به هم مى ریزد، نه فرهنگى باقى مى ماند، نه اقتصادى و نه امنیّتى! برنامه کلان این امور باید ازسوى حکومت ها ریخته شود، هر چند اجراى آن ها به دست توده هاى مردم باشد.
ولى در گذشته و همچنین در عصر ما کسانى بوده اند که «بى حکومتى» و به اصطلاح، «فَوْضى» و «آنارشیسم» را توصیه مى کردند و مى گفتند که امور مردم باید بدون رئیس و حاکم اداره شود، چه نیازى به وجود حکومت است؟ یا به