صفحه ٢١٧

را داد کمى از خاک کربلا را برداشت و بو کرد؛ سپس فرمود: «آه اى خاک کربلا! از تو گروهى محشور مى شوند که بدون حساب وارد بهشت مى گردند، سپس جایگاه شهیدان و محل خیمه ها را با اشاره نشان داد. «هَاهُنا مَوضِعُ رِحَالِهِمْ وَمُناخُ رِکابِهِمْ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ اِلى مَکانٍ آخَرَ فَقالَ: هَاهُنا مُراقُ دِمَائِهِمْ؛ این جا بار انداز و محل نزول آنهاست، سپس به جاى دیگرى اشاره کرد و فرمود: و این جا محل ریختن خون آنان است».(1)

3. در سرزمین انبار
هنگامى که امام (علیه السلام) از سرزمین «انبار» (یکى از شهرهاى شمالى عراق) مى گذشت گروهى از کشاورزان و دهداران را دید که از مرکب هاى خود پیاده شده و در رکاب امام (علیه السلام) به عنوان تواضع و احترام شروع به دویدن کردند، امام آن ها را از این کار منع کرد و فرمود: این چه کارى است که مى کنید؟
عرض کردند: این برنامه اى است که با آن، زمامداران خود را بزرگ مى داریم.
فرمود: زمامداران شما از این کار بهره نمى گیرند، و شما با این کار، بى دلیل به خود زحمت مى دهید، دیگر این گونه کارها را تکرار نکنید.
در ذیل این داستان مى خوانیم که مردم انبار هدایایى از چهارپایان و مواد غذایى خدمت امام (علیه السلام) آوردند. حضرت فرمود: چهارپایان را قبول مى کنم و جزء خراج شما حساب خواهم کرد، اما دوست ندارم غذایى را که براى ما درست کرده اید جز در مقابل قیمت، استفاده کنم. آن ها هرچه اصرار کردند که امام (علیه السلام) هدیه آن ها را بپذیرد نپذیرفت (این در حالى بود که غالب زمامداران دنیا در آن زمان، هزینه لشکر خود را بر شهرهاى مسیر راه تحمیل مى کردند).