صفحه ٣٨٠

مبارزه با آنان بعد از خودش نهى مى فرماید و این، یکى از نشانه هاى بارزِ عدالتِ آن حضرت است که در تاریخ زمامداران جهان، کمتر نظیر آن دیده شده است.
بدیهى است که این دستورِ امام (علیه السلام) ناظر به زمانى مى باشد که «خوارج» دست به شرارت و ناامنى در شهرهاى مسلمین نزنند و اگر مرتکب این کار شدند مى بایست به عنوان «محارب» و «مفسد فی الأرض» با آن ها جنگید.

نکته ها
1. گمراه تر از خوارج!

بى شک خوارج ـ با اوصاف و احوالى که در پایان جلد دوم درباره آن ها ذکر شد و مطالب بیشترى که اغلب مورّخان اسلام درباره عقاید و اوصاف و زندگى آن ها نوشته اند ـ گروهى بسیار گمراه و سنگدل و خطرناک و منحرف بودند؛ ولى امام (علیه السلام) در خطبه مورد بحث، معاویه و یارانش را از آن ها گمراه تر مى شمرد که اگر تنها توان مبارزه با یکى از این دو گروه باشد، اولویّت را در مبارزه با معاویه وهمدستانش مى داند.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در شرح و تبیین این مسئله چنین مى گوید: «بسیارى از اصحاب ما به اعتقادات دینى معاویه خرده گرفته اند و تنها به تفسیق او قانع نیستند بلکه او را مسلمان نمى دانند و از او سخنان وجمله هایى نقل کرده اند که گاه در لابه لاى کلامش ظاهر مى شد و دلیل بر بى ایمانى او بوده است؛ ازجمله این که «زبیر بن بکّار» که نه شیعه بود و نه معاویه را متّهم مى ساخت (به گواهى این که با على (علیه السلام) میانه خوبى نداشت و از آن حضرت دورى مى کرد) مى گوید: «فرزند مغیرة بن شعبه نقل مى کند که همراه پدرم نزد معاویه رفته بودیم، پدرم غالبآ نزد او مى رفت و با او سخن مى گفت وهنگامى که بازمى گشت عقل و هوش سرشار او را مى ستود. ولى شبى از شب ها از نزد