«رلتويستها»(58) چنين گرايشهايى داشتند. حاصل آنكه: گرايش به نسبيّت معرفت و فهمها به تازگى پديد نيامده است و همزاد با تاريخ فلسفه مكتوب است. امروزه، گرچه در جهان اسلام فيلسوف قابل اعتنايى سراغ نداريم كه شكاك باشد، اما در آمريكا و ساير كشورهاى غربى نحلههاى گوناگون شك گرايان و نسبيّت گرايان وجود دارند و اصولا شكگرايى افتخار انسان به شمار مىآيد!
بىترديد اگر ما بخواهيم گرايش به نسبيّت معرفت و اين كه هيچ معرفت يقينى براى انسان حاصل نمى گردد و نيز گرايش به شكاكيّت را به صورت آكادميك ريشه يابى كنيم، بايد زمانى طولانى صرف اين بحث گسترده فلسفى كنيم. تنها چيزى كه در اين فرصت از ما ساخته است اين است كه در حدّ حوصله و ظرفيّت شنوندگان مطالبى را تقديم كنيم.
كسانى كه به ما مىگويند: شما نظر و فهم و برداشت خود را مطلق ندانيد، آيا منظورشان اين است كه به هيچ چيز نمىتوان اعتقاد يقينى داشت و اساساً مسير حصول معرفت به واقع به روى انسان مسدود است و ما هيچ گزارهاى را نمىيابيم كه منطقاً به آن يقين داشته باشيم، و يا منظورشان اين است كه به برخى از قضايا و گزارهها نمىتوان معرفت يقينى داشت؟ قيد «منطقاً» را از آن رو ذكر كرديم كه گاهى انسان به چيزى اعتقاد جَزمى دارد و هيچ شكّى در ذهن او وجود ندارد، اما پس از مدّتى متوجه مىشود كه اشتباه كرده است؛ به چنين يقينى كه در واقع خطاست و همسو با واقع نيست ،يقين روانشناختى مىگويند. در اين صورت، حالتى روانى براى انسان پديد مىآيد كه در پرتو آن جَزم به مسألهاى پيدا مىكند و شكّى ندارد، گر چه ممكن است خطا كرده باشد و جهل مركّب براى او حاصل شده باشد، كه در نتيجه چنين اعتقادى ابطالپذير است. اما اگر جَزم و اعتقادى منطقاً يقينى و صحيح بود، در هيچ شرايطى ابطال نمى گردد. مثلا قضيه «4=2×2» منطقاً صحيح و مطلق است و در هيچ جاى عالم حاصل ضرب عدد دو در خودش، پنج و يا شش نمىشود. پس اعتبار اين قضيّه مطلق و منطقاً صحيح است و صرف يك اعتقاد شخصى نيست.
اگر منظور آنها اين است كه در هيچ مورد و در هيچ قضيّه و گزارهاى، اعتقاد يقينى براى