صفحه ٢٠٣

مى‌كند؛ در صورتى كه اصل انسانيّت اقتضا مى‌كند كه انسان كاملا آزاد باشد و آزادى از ويژگى‌هاى مهمّ انسان است؟ پاسخ گفتيم كه آزادى مطلق با جوهر انسانيّت و مدنى و اجتماعى‌بودن انسان ناسازگار است. وقتى بناست انسان از زندگى اجتماعى برخوردار باشد ـ زندگى اجتماعى اقتضا مى‌كند كه جهت انتظام مردم قوانين و مقرّرات لازم الاجرايى وضع شود و بايد نهادى به نام دولت براى ضمانت و اجراى قوانين وجود داشته باشد.
   توجيه مذكور در همه نظامهاى دنيا و از جمله اسلام پذيرفته شده است و در طول تاريخ همه مردم بدان ملتزم و معتقد بوده‌اند و هيچ اعتراضى در قبال آن صورت نپذيرفته است. اما چنانكه گفتيم براى لزوم وجود حكومت و اجراى مقرّرات و قوانين و احياناً اعمال فشار بر مردم، نظامهاى دموكراتيك و مردم‌سالار توجيه منطقى كافى ندارند و تئورى حكومتى آنها از انسجام درونى برخوردار نيست و آميخته با تناقض است. اما نظام اسلامى هم از توجيه جدلى برخوردار است؛ چون ما نيز طبق اصول نظامهاى مردم‌سالار عمل مى‌كنيم و براى رأى و انتخاب مردم جايگاه و نقش مهمّى قائل هستيم و بسيارى از نهادهاى حكومتى با تكيه بر آراى اكثريّت مردم شكل مى‌گيرد و هم از توجيه منطقى و عقلى مبتنى بر اصول برهانى برخوردار است؛ از جمله اين كه حاكميّت در اصل از آن خداست، چون مردم بندگان و مملوك خدا هستند و بالاصاله خداوند حقّ تصرف و اِعمال حاكميّت در بندگان و مملوك خود را دارد، و حاكميّت ديگران وقتى صحيح و بر حق است كه مبتنى بر اذن و خواست خداوند باشد؛ يعنى، تنها با اجازه و اذن خداوند عده‌اى مى‌توانند بر بندگان خدا حكومت كنند و حكومت‌هايى كه منشأ الهى ندارند و مستند به اذن پروردگار عالم نيستند، باطل و بر خلاف حق و اصول عقلانى مى‌باشند.