صفحه ١٩٥

و توجه و دقّت ما در عدم انحراف از مسير سعادت مى‌گردد و اگر الزامى در كار نبود، ما وظايفمان را بخوبى انجام نمى‌داديم و با رفتار ناصحيح خود و آلوده گشتن به گناه و لغزش از مسير سعادت باز مى‌مانديم. پس خداوند بر اساس لطف خود، مى‌خواهد كه ما به وسيله انجام تكاليف شرعى از پليدى‌ها و زشتى‌ها دور مانيم و در نتيجه به رحمت واسعه و ابدى الهى نائل گرديم.
   بنابراين، واقعيّت اين است كه دين، انسان را محدود مى‌كند و برخى از آزادى‌هاى او را سلب مى‌كند. انبياء نيز وظيفه دارند كه مردم را انذار كنند و از مجازات و عذاب الهى و مخالفت با احكام دينى بترسانند. بى‌شك در اين رابطه، هم فشار روانى بر مردم وارد مى‌شود و هم فشار فيزيكى. فشار فيزيكى بر كسى وارد مى‌شود كه به جهت ارتكاب برخى از گناهان و فسادها حد و تعزير بر او جارى مى‌گردد. فشار روانى، هم بر كسانى وارد مى‌شود كه شاهد كيفر ديدن دنيايى و اجراى حد بر گنهكارى هستند و در نتيجه از آن كيفر مى‌ترسند، و هم بر كسانى وارد مى‌شود كه مرتب از عذابهاى اخروى خداوند بيم داده مى‌شوند. اكنون ما از طرفداران آزادى مطلق مى‌پرسيم كه آيا شما اين فشارهاى روانى و فيزيكى و تهديدها و تحديدها را محكوم مى‌كنيد؟ يعنى، مى‌گوييد خداوند نبايد مردم را در محدوديّت و فشار و تنگنا قرار دهد؟ نبايد پيامبر بفرستد تا مردم را از عذابهاى اخروى و دنيوى بترساند؟ آيا محكوم‌كردن اين امور به مثابه انكار اسلام و همه اديان الهى نيست؟ [اين كه ما حقّ انكار دين و ضروريات دين را داريم و يا نداريم، بحث ديگرى است و فعلا ما در مقام اثبات حقانيّت دين و لزوم پيروى از انبياء نيستيم.]
   كسى كه مى‌گويد انسان كاملا آزاد است و هيچ نوع محدوديّت و فشارى نبايد بر او وارد شود، آيا فشارها و محدوديّت‌هايى كه از سوى خداوند بر بندگان اِعمال مى‌شود و مثلا در برابر گناه آنها را به جهنم مى‌برد و يا دستور داده برخى از گناهكاران را در همين دنيا مجازات كنند، از نظر او محكوم است؟ در اين صورت، او دين و بعثت انبياء و شرايع الهى را انكار كرده است و فعلا روى سخن ما با چنين كسانى نيست. روى سخن ما به كسانى است كه اصل دين را قبول دارند و دين اسلام را بر حق مى‌دانند و معتقدند كه خداوند بر اساس حكمت و لطف خود پيامبر را جهت هدايت ما فرستاده است و از اين جهت از خداوند تشكر مى‌كنند.