صفحه ١٠٥

(به آن ها از مواهب زندگىِ خود مى بخشيدند) و نسبت به آن چه كه به آن ها اعطا كرده بودند، در دل احساس نياز نمى كردند و آنان را بر خود برمى گزيدند (و اموال خود را به آنان مى دادند) گرچه كه خود نياز به آن مى داشتند و آنان كه خود را از خطر بخل حفظ كنند، در حقيقت رستگار شده اند. و كسانى كه پس از مهاجران و انصار آمدند، مى گويند: بار پروردگارا! ما و برادران ما را، كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند، ببخش و در دل ما كينه نسبت به مؤمنان قرار مده كه تو رؤوف و مهربانى.
   مؤمنان مدينه، كه با تعبير انصار از آن ها ياد مى شود، به مهاجران، كه از مكّه آواره و بى سروسامان شده بودند، محبت مى كنند و از صرف اموال خود و سروسامان دادن به آنان هيچ دريغ نمىورزند، ايثارگرانه، آنان را بر خود ترجيح مى دهند و خود به رستگارى و فلاح مى رسند؛ چرا كه هر كس خود را از عامل خطرناك و زيانبار بخل برهاند، رستگار شده است.
بايد توجه داشت كه همه اين آمادگى ها و ازخودگذشتگى ها، كه انصار نسبت به مهاجران روا داشتند، نتيجه محبت ها و عواطفى بود كه در سايه اسلام در بين انصار و مهاجران به وجود آمده بود و در حقيقت، اسلام بزرگ ترين سرچشمه جوشان عواطف در سينه مسلمان ها بود.
   نسل هاى بعدىِ از مسلمانان نيز آن گاه كه به ايثار و فداكارىِ مسلمانان و مؤمنان صدر اسلام، در راه اسلام و نسبت به يكديگر مى انديشند، به ايشان دعا مى كنند و اين يادآورى، آنان را وامى دارد كه بگويند: پروردگارا! در دل ما كينه هيچ مؤمنى را قرار نده. و بدين ترتيب، بيش از پيش، محبت ها و عواطف مؤمنان، در مورد يكديگر برانگيخته مى شود. در انتهاى اين آيه، جمله (رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ)به اين نكته اشاره دارد كه مهر و محبت مؤمنان به يكديگر، در واقع، پرتوى است از رأفت و رحمت ذات پاك خداوند به خلق خود.
   اگر در جامعه اى روابط معنوى مطرح نباشد و اعضاى آن بر اساس مصالح مادىِ خود، روابط اجتماعى داشته و محور عواطف و دوستى هايشان، ماديات باشد، چنين عواطفى خطرناك است و ايشان را به سوى شقاوت سوق مى دهد. كفار به خاطر منافع مادى مشتركى كه داشتند، همديگر را دوست مى داشتند و يارى مى كردند و اين