صفحه ٤١٥

مسئله خاصى وجود ندارد، جز اين كه بايد اين روابط، متعادل باشد. تعادل در روابط، دو رويه دارد:
   نخست آن كه روابط جامعه اسلامى با كفار غير محارب، به گونه اى نباشد كه مسلمان ها زير دست آن ها باشند و نوعى سيادت و برترى براى كفار به وجود آيد. اگر در درون جامعه اسلامى، خود مسلمان ها بعضى شان بر بعض ديگر، برترى داشته باشند اشكالى ندارد؛ ولى در روابط بين المللى، ميان مسلمان و غير مسلمان، بايد سيادت اسلام محفوظ باشد و برترىِ كفار بر مسلمانان نفى شود كه خداوند در قرآن كريم به صراحت مى فرمايد:
(وَلَنْ يَجْعَلَ الْلّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)(1).
خداوند هرگز براى كفار، بر مؤمنان راهى (براى سيادت و برترى) قرار نداده است.
   البته اين موضوع، بسيار گسترده و پيچيده است و اهدافى كه امروز براى ما مطرح است، مانند استقلال اقتصادى و سياسى و خودكفايى، همه زير اين عنوان  قرار دارند. به هر حال، مسلمان ها نبايد ريزه خوارخوان ديگران باشند، دستشان را پيش كفار دراز كنند و ارتباطشان با كفار به شكلى باشد كه ذلت جامعه اسلامى از آن استشمام شود.
   بنابراين، اوّلاً جامعه اسلامى، نبايد زيريوغ جوامع كفر و استكبار قرار گيرد و ثانياً، اگر جامعه اسلامى، در شرايط اضطرارى يا در اثر تنبلى و كم كارى و يا به علت هاى ديگر، غافلگير شد و به جامعه كفر وابستگى پيدا كرد، بايد تلاش و جديت كند تا هر چه سريع تر خود را از اين وابستگى برهاند و سيادت اسلامى را به جامعه برگرداند؛ چرا كه اصل در اسلام و جامعه اسلامى، عدم وابستگى به كفار است.
   دوم، هنگامى كه جامعه اسلامى، بر جامعه كافر برترى و سيادت يافت، نبايد با با آنان، رفتار ظالمانه داشته باشد و موجب بدنامىِ اسلام و مسلمانان شود، بلكه بايد با رفتار خوب و عادلانه خود با كفار، نظر آنان را به سوى اسلام جلب كند.
   البته ارزش هايى در جامعه اسلامى معتبر هستند، مانند حجاب، كه ديگران آن را ضد