صفحه ٢٣٦

آغوش گرفت، احساس حسادت مى كند؟ پاسخ به اين پرسش اين است كه در واقع، وقتى مادر كودك ديگرى را در آغوش مى گيرد، توجه اين كودك به اين نياز خاص خود جلب مى شود؛ يعنى كودك، پيش از آن نيز به نوازش مادر نياز دارد، هر چند كه ممكن است به آن توجهى نداشته باشد. هنگامى كه مادرش به نوازش كودك ديگر مى پردازد، توجه وى به نيازى كه خود او به نوازش مادر دارد، جلب مى شود و مى ترسد كه از آن محروم شود.
   به بيان ديگر، عامل انگيزش حالت حسادت، فعاليت انحرافىِ حب ذات و خود دوستى است كه وقتى انسان، ديگرى را واجد يك نعمت و خود را فاقد آن ببيند و در مقايسه خود با آن شخص، خود را كم تر از وى احساس كند، به جاى آن كه براى به دست آوردن آن نعمت و بالا بردن خويش تلاش كند و به حد او برسد، آرزوى زوال نعمت او را مى كند و همّ خود را در اين راه مصروف مى دارد كه او با از دست دادن نعمتش پايين بيايد و به حد اين شخص، كه فاقد آن نعمت است، برسد.
   بنابراين، حب ذات، به جاى آن كه شخص را وادار به كسب مثل آن نعمت و كمال كند و يا حتى كوشش كند تا كمال بالاترى را نيز به دست آورد، حالت حسادت را در وى برمى انگيزد و به جاى آن كه به تقويت و تكامل خود بپردازد، آرزو مى كند كه طرف ديگر هم ضعيف و كوچك شود تا با او مساوى گردد. پس حسد يك پديده حساس و پيچيده است نه يك كشش طبيعى ساده تا گفته شود: انسان فطرتاً حسود است و مى خواهد ديگران نعمتى را نداشته باشند.
   بنابراين، مجموعه اى از علل و عوامل، دست به دست هم مى دهند و شرايط پيچيده خاصى فراهم مى شوند و اين ميل انحرافى را به وجود مى آورند. اگر اين شرايط به وجود نيايند، احساسى به نام حسادت در انسان تحقق نمى پذيرد؛ مثلا در مورد امور معنوى، تزاحم و محدوديتى وجود ندارد. علم و دانشى كه براى يك نفر فراهم است، براى ديگرى نيز قابل دست يابى خواهد بود و يا دست يابى تقوا و پرهيزكارى براى همه كس امرى ممكن است. پس مورد حسد قرار نمى گيرند، مگر به لحاظ آثار مادىِ محدود و مورد تزاحمى كه بر آن ها بار مى شود.
   بنابراين، حسد يك امر فطرى و يك گرايش اصيل در روان انسان نيست، بلكه دو علت در برانگيختن آن نقش دارند: