صفحه ٢١٣

وى آگاه شويم و بدانيم كه مرتكب گناهانى شده است، طبعاً علاقه ما به او كم مى شود. او نيز متقابلا در مورد ما همين حالت را پيدا خواهد كرد.
   اگر اين وضع در جامعه شيوع پيدا كند، ديگر افراد جامعه به هم محبتى نخواهند داشت و اين بى محبتى و كم لطفىِ عمومى، سبب از هم گسيختگى جامعه اسلامى مى شود. در روايتى از اميرالمومنين(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «لَوْتَكاشَفْتُمْ ماتَدافَنْتُم»؛(1) اگر از اسرار هم آگاه مى شديد، جنازه يكديگر را دفن نمى كرديد.
   خداوند متعال نخواسته كه مردم به هم بدبين و از هم متنفر باشند و بغض و كينه يكديگر را در دل داشته باشند. براى آن كه اين حالت پيش نيايد و دل هاى مؤمنان از هم دور نشود و عملا، بر زندگىِ اجتماعى شان اثر منفى نگذارد، بايد سعى كرد كه اسرار مردم پوشيده بماند و كسى در پىِ آگاهى از آن ها نباشد. اگر هم اتفاقاً از آن ها مطلع شد، براى ديگران بازگو نكند.
   البته، مانند همه جا، در اين موارد نيز استثناهايى وجود دارد كه هم علماى اخلاق و هم فقها، آن ها را در كتاب هاى خويش مطرح كرده اند؛ مثلا يكى از اين موارد استثنا، مشورت درباره ديگرى است كه اگر صلاح انديشىِ مشورت كننده، متوقف بر بازگوكردن عيب آن شخص باشد، ذكر اين عيب و افشاى اين اسرار براى مشورت كننده اشكال اخلاقى و شرعى ندارد.
   مورد ديگر، در جايى است كه مصالح جامعه، تجسس درباره اسرار يا ذكر عيب هاى كسى را ايجاب كند. آن جا كه مى خواهند مقامى را به كسى واگذار كنند و جان و مال مسلمان ها را در اختيار او بگذارند، نبايد به حسن ظن ظاهرى اكتفا كرد، بلكه لازم است در گزينش افراد دقت كافى بشود. موارد ديگرى نيز هست كه در آن ها تجسس و تحقيق يا افشاى اسرار و غيبت، به حكم ثانوى جايز است؛ اما اصل اين است كه در زندگىِ اجتماعى، عيب مسلمان ها براى هم آشكار نشود، افراد درباره عيب هاى يكديگر تجسس و پشت سر هم غيبت نكنند كه از ديد قرآن، اين كار بسيار زشت بوده و مانند آن است كه كسى گوشت تن برادر مرده خود را بخورد.