صفحه ٣٣

انداختند. در چنين جامعه اى، ماندن و زندگى كردن، براى حضرت ابراهيم عليه السلام معنا نداشت و لازم بود آن را رها كند. اين جا بود كه به آنان گفت:
 وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَىٰ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا(1)
 من از شما و بت هايى كه به جاى خدا مى پرستيد، كناره گيرى مى كنم و پروردگار خويش را مى خوانم، به اين اميد كه با خواندن پروردگار خويش، شقى نشوم (و مرا از الطاف خود محروم نسازد.
 خداوند هم، ابراهيم عليه السلام را به خاطر اين هجرت و كناره گيرى، مورد لطف خود قرار داده، مى فرمايد:
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۖ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا * وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(2)
  پس آن هنگام كه ابراهيم از آن مردم و آن چه كه به جاى خدا مى پرستيدند كناره گيرى نمود، اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، هر يك را پيامبر قرار داديم و از رحمت خود بهره مندشان ساختيم و برايشان مقام بلند صداقت و نيك نامى قرار داديم.
 3. رهبانيت اصحاب حضرت عيسى عليه السلام نيز نمونه اى ديگر است كه قرآن در اين باره مى فرمايد:
 وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّـهِ(3)
 اين رهبانيت را خود آن ها اختراع كرده بودند و ما بر ايشان چيزى به جز تحصيل رضايت و خشنودى خدا را لازم نكرده بوديم.
 پس خدا بر ايشان حكم نكرده بود كه حتماً تنها زندگى كنند و رهبانيت اختيار كنند؛ اما شرايط زمان طورى بود كه اگر مى خواستند دينشان را حفظ كنند، جز اين چاره اى نداشتند و مى بايست از جمع آن مردم فاسد و دين گريز، كناره گيرى مى كردند تا در فرصت هاى مناسب، در گوشه و كنار، افرادى را هدايت و اصلاح كنند و زمينه يك حركت دينى و اصلاحى را به وجود آورند. آنان اميد نداشتند كه در آن جامعه فاسد