صفحه ١٨٦

و در آيه اى ديگر، درباره همين افراد مى فرمايد:
(... اُوْلئِكَ لَهُمْ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ)(1).
كسانى كه عهد خدا را پس از تأكيد بر آن بشكستند ... آنان از رحمت خدا به دورند و جايگاه بدى دارند.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
(اَلَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلا أُوْلئِكَ لاخَلاقَ لَهُمْ فىِ الاْخِرَةِ وَلاْيُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلا يَنْظُرُ إلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَلا يُزَكيّهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ)(2).
آنان كه عهد خدا و قسم هاى خود را به بهاى اندكى بفروشند، در آخرت نصيبى ندارند و خداوند در قيامت (به خاطر بدىِ كارشان) با آنان سخنى نگويد و نگاهشان نكند و آنان را تزكيه و پاكيزه نكند و عذابى دردناك خواهند داشت.
   لازم است در اين جا يادآورى كنيم كه هر چند بحث اصلى ما درباره عهد اجتماعى است، اما ذكر اين آيات نيز، كه درباره عهد با خدا است، از سه جهت لازم بود: نخست به خاطر تكميل بحث عهد. دوم از اين جهت كه در واقع، عهد با خدا به يك معنا عهد با ديگران و عهدهاى اجتماعى را نيز در بر مى گيرد؛ زيرا كه عهد با ديگران و عهد اجتماعى نيز به نوبه خود به شكلى به عهد با خدا باز مى گردد؛ چنان كه، پيش از اين نيز گفتيم كه بيعت با پيغمبر به منزله بيعت با خدا است و اين نكته را از جمله (يَدُاللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ)استفاده كرديم. درباره جمله (اَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) گفتيم كه اين يك عهد طرفينى بوده كه يك طرف آن پيغمبر خدا و طرف ديگر آن، بنى اسرائيل بودند و در عين حال، خداوند با تعبير (اَوْفُوا بِعَهدِى) آن را عهد خود دانسته است.
   سوم اين كه عهد با خدا را نيز مى توان عهد طرفينى به حساب آورد؛ زيرا يك طرف، خدا است كه عهد را انشا كرده و طرف ديگر آن، ديگرانند كه كسى آن را قبول كرد، معاهده طرفينى تحقق پيدا مى كند؛ مثلا خداوند مى فرمايد:
(اِنْ تَنْصُرُواللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ)(3).
اگر خدا را يارى كنيد، خدا شما را يارى كند و قدم هاتان را ثابت و پايدار مى دارد.