صفحه ١٧٥

گرايش به كمال
خداى متعال در هر موجود باشعورى، گرايشى قرار داده است كه وى را به سوى كمال لايقش مى كشاند و اين از حكمت هاى بزرگ الهى است. چون هر موجودى بايد به سوى كمال خود سير كند، خداوند گرايش به كمال را در نهاد او قرار داده است. از اين رو است كه آن موجود، كمال خود و هر آن چه را كه در مسير كمال، براى او سودمند است، دوست دارد و از آن لذت مى برد؛ اما كمال، خود به خود، داراى حقيقت بوده و تابع ميل انسان نيست.
   بنابراين، وقتى كه مى گوييم: انسان بايد به كمال خود برسد، اين سخن ما متضمن يك مفهوم اخلاقى نيست، بلكه به يك مفهوم تكوينى و فلسفى اشاره دارد و بيانگر اين حقيقت است كه ذات اقدس الهى اقتضا دارد كه عالم، از يك كمال وجودى برخوردار شده و جهت حركتش به سوى آن كمال باشد. اگر تزاحماتى هم هست، ملاك ما در رفع اين تزاحمات بايد دست يابىِ انسان به كمال بيش تر باشد. اين يك مسئله فلسفى و واقعى است؛ اما وقتى درمى يابيم كه فعل اختيارىِ انسان سبب تحقق كمال مى شود و احساس مى كنيم كه براى دست يابى به كمال بايد كارهاى خاصى را انجام دهيم و كارهاى خاصى را ترك كنيم، در اين جا است كه اخلاق و ارزش اخلاقى مطرح مى شود.
   بنابراين، ارزش، عارض بر فعل اختيارى مى شود از آن جهت كه وسيله اى است براى تحقق كمال؛ اما خود كمال، از آن جهت كه فعل اختيارى نيست، بلكه صفت يك وجود عينى يا يك مرحله وجودى است، متصف به ارزش اخلاقى نمى شود؛ زيرا ارزش اخلاقى، تنها مى تواند بر افعال اختيارىِ انسان عارض شود و خارج از دايره افعال اختيارى، قابل طرح نيست.
   پس وقتى كه مى گوييم: انسان بايد كامل شود، اگر منظور، تحقق آن كمال نهايى است، اين «بايد» بايد اخلاقى نيست؛ زيرا متعلق آن، خود كمال است و فعل اختيارى نيست؛ اما اگر منظور اين است كه بايد كارى كند كه او را به كمال برساند، در اين صورت، اين «بايد» يك بايد اخلاقى است؛ چرا كه به فعل اختيارىِ انسان تعلق گرفته است و مى تواند بيانگر ارزش اخلاقى يا حقوقى باشد.