صفحه ١٤٥

تكامل نيز بايد مُجاز باشند و بايدهاى بسيارى را مى توان از آن نتيجه گيرى كرد؛ يعنى بين اين مقدمات، كه شامل بسيارى از كارهاى اختيارىِ انسان نيز مى شود، و آن هدف و حكمت الهى، رابطه ضرورت بالقياس وجود دارد. چون تحقق آن هدف، مطلوب و ضرورى است، مقدمات تحقق آن نيز در مقايسه با تحقق آن، ضرورى خواهند بود.
   اين ضرورت، نسبت به امور طبيعى، يك ضرورت تكوينى است؛ اما در دايره اختيار انسان، به صورت تكليف ظاهر مى شود و چون افعال انسان بايد از مجراى اراده و اختيار خودش تحقق پيدا كند، اراده خداوند نسبت به افعال اختيارىِ انسان يا هر موجود مكلف ديگرى، اراده اى تشريعى خواهد بود كه با اراده تكوينىِ او كاملا متفاوت است.
   اراده تشريعىِ خداوند به افعال اختيارىِ موجود مختار تعلق دارد كه باشعور و انتخاب گر است؛ يعنى در اين صورت، اراده خدا مستقيماً به فعل تعلق نمى گيرد تا فعل، خود به خود و بدون وساطت اراده مكلف، به طور جبرى تحقق يابد، بلكه، خداوند اراده تشريعىِ خود را به مكلف تفهيم مى كند و به او فرمان مى دهد كه تو اين كار را بكن و او هم مختار است و مى تواند آن كار را بكند يا نكند و هيچ حالت جبر يا تحميلى در كار نيست؛ اما به هر حال، هدف تشريع، چيزى جز هدف تكوين نيست. به بيان روشن تر، خداوند در تشريع و قانونگذارى خود، همان هدفى را كه از تكوين و آفرينش جهان و انسان داشته است، دنبال مى كند.
   بنابراين، مى توان گفت كه حقوق و تكاليفى در ارتباط با حكمت الهى و صفات الهى براى انسان تحقق پيدا مى كند و اگر كسى به اين معنا بگويد: ريشه حق از خدا است، سخن درستى خواهد بود. پس ما بدون توجه به خدا و بدون در نظر گرفتن حكمت الهى نمى توانيم حق و تكليفى را اثبات كنيم جز در دايره قراردادها و امور اعتبارى؛ اما با توجه به خداوند و صفات و حكمت او مى توانيم پايه هاى واقعى و حقيقى براى حق و تكليف در نظر بگيريم. روابط انسان با ديگر موجودات، به صورت يك سلسله مفاهيم اعتبارى، مثل «بايد»، «نبايد»، «امر» و «نهى» شكل مى گيرد. اين مفاهيم، گرچه اعتبارى هستند، اما به ريشه هاى واقعى و حقيقى متكى و مبتنى مى شوند و اين كه بعضى گفته اند: «بايد» از «هست» برنمى آيد، سخن درستى نيست. ما در پاسخ به اشكال مربوط به رابطه ايدؤلوژى و جهان بينى يا «بايدها» و «هست ها» در جاى مناسب خود توضيح داده ايم كه اين «بايدها» در واقع، از يك سلسله واقعيت هاى نفس الامرى حكايت مى كنند كه منظور،