صفحه ٥٨٦

یکى از بزرگان «بنى امیّه» عمویم مروان بن حَکَم مراسم نماز را به جا آورد، و به این ترتیب او را مقدّم بدار و گروهى را دستور ده که زیر لباس خود اسلحه ببندند و در آخر نماز، به او حمله کنند و خونش را بریزند، تا از دست او راحت شوى. گویا مروان از ماجرا باخبر شده بود و یا از قرائن و احوال، به حاضران سوءظنّ پیدا کرد و پیش از تکمیل نماز از صحنه گریخت.
درباره سبب مرگ مروان که در سال 65 هجرى واقع شد، چنین گفته شده که یزید هنگامى که در آستانه مرگ قرار گرفت کسى را به عنوان جانشین خود انتخاب نکرد؛ لذا بر سر جانشینى او اختلاف شد. بعضى از نزدیکانِ «معاویة بن یزید» تمایل داشتند که برادرش خالد بن یزید جاى او را بگیرد ولى چون سنّ او کم بود، با مروان بن حَکَم بیعت کردند با این قید که بعد از او خالد جاى او را بگیرد، ولى چیزى نگذشت که مروان از این کار پشیمان شد و تصمیم گرفت خلافت را بعد از خود به فرزندش عبدالملک و سپس عبدالعزیز بسپارد. طرفداران خالد از این امر سخت عصبانى شدند، این در حالى بود که مروان با مادر خالد ازدواج کرده بود تا از این طریق خالد را کوچک کند. خالد این کار را به مادرش خرده گرفت و پیمان شکنى مروان را درباره خودش بازگو کرد. مادرش به او گفت: غم مخور! من کار مروان را مى سازم. و به گفته خود عمل کرد وشب هنگام در حال خواب، متّکایى بر دهان مروان قرار داد و فشرد و او را خفه کرد، در حالى که 61 یا 63 سال بیشتر نداشت.
از امورى که درباره مروان نوشته اند این است که مادرش قبل از آن که با حَکَم ازدواج کند، از زنان فاحشه مشهور در محیط جاهلیّت بود و از کسانى بود که آن ها را «صاحبة الرایه» مى گفتند؛ زیرا علنآ پرچمى بر در خانه خود نصب کرده بود وافراد آلوده و بى بندوبار را به سوى خود فرا مى خواند.
همان گونه که قبل از این اشاره کردیم، حکومت خودِ مروان چند ماه بیشتر