صفحه ٤٥٤

و عجز و ناتوانى، او را از آفرینشِ (جدید) بازنداشته است»؛ (لَمَ یَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ، وَلاَ تَدْبِیرُ مَاذَرَأَ، وَ لاَ وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ).
در این عبارت، به چند نکته اشاره شده است که همه آن ها به قدرت بى پایان پروردگار بازمى گردد: نخست این که آفرینش موجودات در آغاز کار که قدرت بیشترى را مى طلبد هرگز بر او سنگین نبوده (توجّه داشته باشید که «لَمْ یَؤُدْهُ» از ریشه «أَوْد» (بر وزن عود) به معناى سنگینى است) دوم این که در ادامه راه، ربوبیّت و تدبیر آن ها مشکلى براى او ایجاد نکرده است و سوم این که با آفرینش این همه موجودات، قدرت او پایان نیافته، بلکه مى تواند با فرمان «کُن» عالَمى دیگر، بلکه میلیون ها و هزاران میلیون عالم، شبیه جهانى که آفریده است، بیافریند: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئآ أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)؛ «فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند تنها به آن مى گوید: «موجود باش!» آن نیز بى درنگ موجود مى شود!».(1)
جمله اخیر، معناى دیگرى نیز مى تواند داشته باشد و آن این که آفرینش موجودات، او را از اداره آن ها عاجز نساخته است؛ در این صورت مفهوم این جمله، تأکیدى مى شود بر آنچه در جمله قبل گذشت!
این اوصاف نیز از نامتناهى بودن ذات و صفات او سرچشمه مى گیرد؛ زیرا عجز و ناتوانى و خستگى و سنگینى درمورد کسى تصوّر مى شود که قدرتش محدود باشد و بخواهد بیش از آنچه در توان دارد، انجام دهد؛ ولى براى کسى که قدرتش نامحدود است، کوچک و بزرگ، سنگین و سبک، آسان و سخت، مفهوم ندارد.
در ششمین وصف از این سلسله اوصاف، اشاره به جلوه دیگرى از علم بى پایان پروردگار مى کند و مى فرماید: «در آنچه فرمان داده و مقدّر ساخته،