صفحه ٣٧٠

خدا! اجازه فرما گردنش را بزنم؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «دَعْهُ فَاِنَّ لَهُ أَصْحابآ یَحْتَقِرُ اَحَدُکُمْ صَلاتَهُ مَعَ صَلاتِهِمْ وَصِیامَهُ مَعَ صِیامِهِمْ یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ...؛ او را رها کن، او یارانى دارد که هر یک از شما نماز خود را دربرابر نمازشان کوچک مى شمرد و روزه خود را دربرابر روزه هایشان اندک مى بیند، ولى (همین ها) از دین خدا با سرعت و شتاب خارج مى شوند آن گونه که تیر از کمان خارج مى شود...».
سپس مرحوم طبرسى مى افزاید: در حدیث دیگرى آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره آن ها چنین فرمود: «فَاِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ ثُمَّ اِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ؛ هنگامى که خروج کنند آن ها را به قتل برسانید سپس هنگامى که خروج کنند آن ها را به قتل برسانید!»، آنگاه آیه مذکور نازل شد که مى فرماید: بعضى هستند که در تقسیم غنائم به تو خرده مى گیرند هرگاه سهم قابل ملاحظه اى به آن ها داده شود راضى مى شوند و اگر داده نشود خشم مى گیرند.(1)
این سخن به خوبى نشان مى دهد که ریشه هایى از اندیشه هاى این گروه، از همان عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وجود داشته است که هرگاه منافعشان به خطر مى افتاد اِبا نداشتند که قداست پیامبر (صلی الله علیه و آله) را هم بشکنند.
«ابن ابى الحدید» از مسند احمد حنبل نقل مى کند که «عایشه» از «مسروق» پرسید: از «مخدج» (یکى از رؤساى معروف خوارج) چه خبر؟ گفت: «على بن ابى طالب» او را در کنار نهروان کشت. عایشه گفت: شهودى در این مسئله براى من اقامه کن. مسروق مردانى را که شاهد این ماجرا بودند نزد عایشه آورد، آن ها گواهى دادند که مخدج کشته شد. سپس مسروق اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله کرده، به عایشه مى گوید: تو را به صاحب این قبر قسم! چه چیز از صاحب این قبر درباره