صفحه ٣١١

حتى اگر ممکن است یک نفر بر اهل ایمان بیفزایند و از پیروان کفر و ظلم وبیدادگرى بکاهند و در حالى که افراد عادى با سوءظن و بدبینى به این صحنه ها مى نگرند آنها با امیدوارى و حُسن ظن نگاه مى کنند و پیوسته آغوش خود را براى تائبین ونادمین گشوده اند.
تاریخ ـ به خصوص تاریخ جنگ صفّین ـ نیز نشان مى دهد که حسن ظنّ امام (علیه السلام) دراین باره بى دلیل نبود، چراکه در همان ایّامى که بى خبران به آن حضرت فشار مى آوردند تا جنگ را شروع کند و او تعلّل مى ورزید، گروه کثیرى توبه کردند و به سوى لشکر امام (علیه السلام) بازگشتند یا از جنگ کناره گیرى کردند.
«مرحوم شوشترى» در شرح نهج البلاغه خود در این جا فهرستى از نام کسانى که در جنگ صفین به برکت تأخیر امام (علیه السلام) در جنگ، به آن حضرت پیوستند، ارائه مى دهد که از میان آن ها مى توان از خواهرزاده «شرحبیل» که ملحق شدنش به لشکر على (علیه السلام) داستان جالبى دارد و «شمر بن ابرهه الحمیرى» و جماعتى از قاریان قرآن و همچنین «عبدالله بن عمر العنسى» نام برد. این عبدالله بن عمر زمانى به امام (علیه السلام) پیوست که باخبر شد عمّار در لشکر على (علیه السلام) است و به یاد حدیث معروف پیامبر (صلی الله علیه و آله) افتاد که به او فرمود: «یا عَمَّارُ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغیَةُ؛ اى عمّار! تو را گروه ستمکار به قتل مى رساند» (و پس از کشته شدن عمّار به دست معاویه، آشکار شد که آن ها گروه ستمکارند و شکّى براى آن ها در این زمینه باقى نماند).
همچنین از جوانى نام مى بَرد که از لشکر شام خارج شد و به سوى لشکر امام (علیه السلام) آمد و پیوسته شمشیر مى زد و لعن مى کرد و دشنام مى داد. «هاشم مرقال» که از صحابه معروف على (علیه السلام) و پرچم دار آن حضرت در میدان صفین بود به او گفت: اى جوان! روز قیامت باید دربرابر این سخنان پاسخ گو باشى و حساب این پیکار را بدهى. جوان گفت: من به این دلیل با شما مى جنگم که براى من نقل کرده اند رئیس شما (على (علیه السلام) ) نماز نمى خواند و شما نیز نماز نمى خوانید و نیز