صفحه ٣٠٩

تاریخ پرافتخار زندگى امام (علیه السلام) نیز شهادت مى دهد که او این سخنان را در عمل، در همه میدان هاى نبرد نشان داد و چه ناآگاه و بى خبر بودند گروهى از لشکر عراق که چنین سخنانى را درباره ناخشنودى آن حضرت از شهادت در راه خدا بر زبان جارى مى کردند.
اگر گفته شود: سن و سال بسیارى از آن ها در حدّى نبود که غزوات اسلامى را درک کرده باشند، ولى آیا مى توان ادّعا کرد که جنگ جمل را نیز فراموش کرده اند؟ جنگى که امام (علیه السلام) یک تنه مانند صاعقه بر لشکر دشمن حمله مى کرد وچنان در انبوه جمعیّت فرو مى رفت که دل هاى دوستانش از ترس براى جان امام (علیه السلام)، به تپش مى افتاد و این حال همچنان ادامه مى یافت تا آن حضرت از گوشه دیگر میدان سر برمى آورد، در حالى که ذکر خدا بر لب داشت و دشمن از ترس او پراکنده شده بود.
اصولا چگونه ممکن است مرد خدا که قلبش مالامال از ایمان است از مرگ وشهادت بترسد و از شمشیر و نیزه دشمن وحشتى به خود راه دهد، مگر نه این است که خود امام (علیه السلام) در خطبه بیست و دوم مى فرماید: «لَقَدْ کُنْتُ وَما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَلااُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَاِنِّی لَعَلى یَقِیْنٍ مِنْ رَبِّی وَغَیْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِینی؛ من هرگز کسى نبودم که به نبرد تهدید شوم، یا از ضرب شمشیر دشمن بهراسم چراکه من به پروردگار خویش یقین دارم و در آیین خود، گرفتار شک و تردید نیستم».
جمله «فَوَاللهِ مَا اُبَالی» اشاره به این حقیقت است که افراد عادى و بى هدف هرگز به استقبال مرگ نمى روند، بلکه دائمآ نشسته اند تا در پایان عمر، مرگ به سراغ آن ها بیاید؛ در حالى که براى افراد شجاع و باایمان تقاوتى نمى کند که به استقبال مرگ بشتابند یا در أجل مقدّر، مرگ به سراغ آن ها بیاید. و این درست به آن مى ماند که مرگ را به شیر درنده اى تشبیه کنیم، افراد عادى هرگز در جایى که اثرى از این حیوان باشد گام نمى نهند ولى یک فرد شجاع ممکن است به