و به گفته یکى از شاعران خوش ذوق معاصر:
اى دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را!
بشکاف خاک را و ببین آنگه بى مهرى زمانه رسوا را
این دشت خوابگاه شهیدان است فرصت شمار وقت تماشا را
از عمرِ رفته نیز شمارى کن مشمار جَدْى و عقرب و جوزا را
این جویبار خرد که مى بینى از جاى کنده صخره صمّا را
آموزگار خلق شدیم امّا نشناختیم خود الف و با را
بت ساختیم در دل و خندیدیم بر کیش بد برهمن و بودا را
در دام روزگار ز یکدیگر نتوان شناخت پشّه و عنقا را
اى باغبان! سپاه خزان آمد بس دیر کِشتیم این گُل رعنا را(1)
* * *