صفحه ٢٦٩

از انسان ها در هر عصر و زمان است که بسیار کوتاه و زودگذر مى باشد و احتمال دوم با مجموعه خطبه سازگارتر است. درواقع مفهوم این سخن آن است که عمر هرکس در این دنیا به اندازه اى کوتاه است که گویى از لحظه تولّد به او مى گویند: «آماده کوچ کردن باش!».
در جمله اوّل به باطن آن اشاره مى کند و در جمله دوم به ظاهر آن، و به تعبیر دیگر: دنیا، هم ذاتآ فانى است و هم علائم مختلفى که در گوشه و کنار زندگى انسان هاست فانى بودن آن را اعلام کرده است، تا مردم، گرفتار غفلت وبى خبرى و زیان هاى ناشى از طول آرزو نشوند.
و به گفته شاعر:

سال ها در عمر من مهر آمد و آبان گذشت      وز کمال غفلتم هر لحظه در نقصان گذشت
در شتاب عمر فرداها همه دیروز شد!    نارسیده نوبهاران فصل تابستان گذشت!(1)

سپس در جمله سوم و چهارم مى افزاید: «زیبایى هایش به زشتى گراییده وروى برگردانده و به سرعت دور مى شود»؛ (وَتَنَکَّرَ مَعْرُوفُها وَأَدْبَرَتْ حَذَّاءَ(2)).
آرى، زیبایى هاى جوانى به سرعت جاى خود را به زندگى ملالت بار پیرى مى دهد و نعمت هایش رو به زوال مى رود، چشم ها کم نور، گوش ها ناشنوا، اعصاب سست، استخوان ها فرسوده و چهره هاى صاف و پرطراوت، پر از چین و چروک پیرى مى شود!
در جمله پنجم و ششم، مردم دنیا را به کاروانى از شتران تشبیه مى کند که ساربان (یعنى دنیا) به سرعت آن ها را مى راند، مى فرماید: «(آرى) ساکنان خویش