صفحه ١٢٣

باقى مى ماند و نه نیرو و امکانى، و نه حتّى حال و حوصله اى، که به آخرتش بپردازد!
امّا زمانى که سیلى اجل در گوش او نواخته شد، از خواب غفلت بیدار مى شود، هنگامى که عمر عزیز و فرصت هاى گران بها را بیهوده تلف کرده است، نه آتش خواسته هاى نفس فرونشسته و نه به جایى رسیده است، بلکه:

«سرمایه ز کف داده تجارت ننموده       جز حسرت و اندوه متاعى نخریده»

و به گفته شاعر شجاع عرب «ابوالعتاهیه» که جهت سرودن شعرى براى هارون به هنگام افتتاح قصر جدید او، دعوت شده بود:

عِشْ ما بَدا لَکَ سالِمآ فِی ظَلِّ شاهِقَةِ الْقُصُورِ!       یُهْدى اِلَیْکَ بِمَا اشْتَهَیْتَ لَدَى الرِّواحِ وَفِی الْکُبُورِ!
حَتَّى إذا تَزَعْزَعَتِ النُّفُوسُ وَدَحْرَجَتْ!        فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِنآ ما کُنْتَ إِلاَّ فِی غُرُورٍ!(1)

تا مى خواهى در سایه قصرهاى سر به آسمان کشیده، سالم زندگى کن!
در حالى که آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام به تو هدیه مى کنند.
ولى این تا زمانى است که جان ها به لرزه درمى آید و متزلزل مى شود.
در آن جا به یقین خواهى دانست که عمرى در غرور و غفلت بودى!
اطرافیان هارون از خواندن این اشعار که به نظر آن ها متناسب با چنان مجلسى نبود بسیار ناراحت شدند، ولى هارون او را ستود و از وى تمجید کرد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه مى گویند: این که آرزوهاى دور و دراز، قیامت را به فراموشى مى افکند به دلیل آن است که دنیاپرستان پرتوقّع به علت عشقى که به مظاهر دنیا دارند سعى مى کنند مرگ را که وسیله جدایى آن ها از معشوقشان مى شود، فراموش کنند؛ و فراموش کردن مرگ سبب فراموشى قیامت مى شود.